Quantcast
Channel: کانون وبلاگهای ادبی پرشین بلاگ
Viewing all 40 articles
Browse latest View live

داستان قفس _ صادق چوبک

$
0
0

درود به خوانندگان گرامی

هفته ای دوباره آغاز شد و همچنان همراهی شما با برنامه های کانون

طبق برنامه کانون امروز با یک داستان همراه هستیم فقط قبل از اینکه داستان رو بخونید بگم که ممکنه حوصله خوندن داستان رو نداشته باشید یا بدلیل مشغله ها و درگیری های روزمره نتونید داستان رو کامل بخونید بنابراین من فایل صوتی این داستان رو هم در آخر داستان( ادامه مطلب ) براتون میذارم که اگه فرصت نداشتید برای خوندن داستان در یک فرصت مناسب تر این داستان رو حتی در حین انجام کارهاتون گوش کنید .... بدون هیچ گزافه گویی دعوتتون میکنم به خواندن داستان آماده شده

داستان امروز :

قفــــــــــــــــس

صادق چوبک

قفسی پر از مرغ و خروسهای خصی و لاری و رسمی و کلهماری و زیرهای و گلباقلایی و شیربرنجی و کاکلی و دمکل و پاکوتاه و جوجه های لندوک مافنگی، کنار پیاده رو، لب جوی یخ بسته ای گذاشته شده بود. توی جو، تفاله چای و خون دلمه شده و انار آبلمبو و پوست پرتقال و برگهای خشک و زرت و زنبیلهای دیگر قاتی یخ، بسته شده بود 

لب جو، نزدیک قفس، گودالی بود پر از خون دلمه شده ی یخ بسته که پرمرغ و شلغم گندیده و ته سیگار و کله و پاهای بریده مرغ و پهن اسب توش افتاده بود.

کف قفس خیس بود. از فضله مرغ، فرش شده بود. خاک و کاه و پوست ارزن، قاتی فضله ها بود. پای مرغ و خروسها و پرهایشان خیس بود. از فضله خیس بود. جایشان تنگ بود. همه تو هم تپیده بودند. مانند دانه های بلال به هم چسبیده بودند. جا نبود کز کنند. جا نبود بایستند. جا نبود بخوابند. پشت سر هم، تو سر هم تک میزدند و کاکل هم را میکندند. جا نبود. همه توسری می خوردند. همه جایشان تنگ بود. همه سردشان بود. همه گرسنه شان بود. همه با هم بیگانه بودند. همه جا گند بود. همه چشم به راه بودند. همه مانند هم بودند و هیچکس روزگارش از دیگری بهتر نبود.

آنهایی که پس از تو سری خوردن سرشان را پایین میآوردند و زیر پر و بال و لای پای هم قایم میشدند، خواه ناخواه تکشان توی فضله های کف قفس میخورد. آنوقت از ناچاری، از آن تو پوست ارزن ورمیچیدند. آنهایی که حتی جا نبود تکشان به فضله های ته قفس بخورد، به ناچار به سیم دیواره ی قفس تک میزدند و خیره به بیرون مینگریستند. اما سودی نداشت و راه فرار نبود. جای زیستن هم نبود. نه تک غضروفی و نه چنگال و نه قدقد خشم آلود و نه زور و فشار و نه تو سرهمزدن، راه فرار نمینمود؛ اما سرگرمشان میکرد. دنیای بیرون به آنها بیگانه و سنگدل بود. نه خیره و دردناک نگریستن و نه زیبایی پر و بالشان به آنها کمک نمیکرد.

تو هم می لولیدند و تو فضله ی خودشان تک میزدند و از کاسه ی شکسته ی کنار قفس آب مینوشیدند و سرهایشان را به نشان سپاس بالا میکردند و به سقف دروغ و شوخگن و مسخره قفس مینگریستند و حنجرههای نرم و نازکشان را تکان میدادند.

در آندم که چرت میزدند، همه منتظر و چشم به راه بودند. سرگشته و بی تکلیف بودند. رهایی نبود. جای زیست و گریز نبود. فرار از آن منجلاب نبود. آنها با یک محکومیت دسته جمعی درسردی و بیگانگی و تنهایی و سرگشتگی و چشم به راهی برای خودشان می پلکیدند.

به ناگاه در قفس باز شد و در آنجا جنبشی پدید آمد. دستی سیاه سوخته و رگ درآمده و چرکین و شوم و پینه بسته تو قفس رانده شد و میان همقفسان به کند و کاو درآمد. دست با سنگدلی و خشم و بی اعتنایی در میان آن به درو افتاد و آشوبی پدیدار کرد. هم قفسان بوی مرگ آلود آشنایی شنیدند و پرپر زدند و زیر پروبال هم پنهان شدند. دست بالای سرشان می چرخید و مانند آهنربای نیرومندی آنها را چون براده آهن میلرزاند. دست همه جا گشت و از بیرون چشمی چون رادار آنرا راهنمایی میکرد تا سرانجام بیخ بال جوجه ی ریقونه ای چسبید و آن را از آن میان بلند کرد.

اما هنوز دست و جوجه ای که در آن تقلا و جیک جیک میکرد و پروبال میزد، بالای سر مرغ و خروسهای دیگر میچرخید و از قفس بیرون نرفته بود که دوباره آنها سرگرم چریدن در آن منجلاب و تو سری خوردن شدند. سردی و گرسنگی و سرگشتگی و بیگانگی و چشم به راهی به جای خود بود. همه بیگانه و بیاعتنا و بی مهر، بربر نگاه میکردند و با چنگال، خودشان را می خاراندند.

پای قفس، در بیرون کاردی تیز و کهنه بر گلوی جوجه مالیده شد و خونش را بیرون جهاند. مرغ و خروسها از توی قفس می دیدند. قدقد می کردند و دیوارهی قفس را تک میزدند. اما دیوار قفس سخت بود. بیرون را مینمود، اما راه نمیداد. آنها کنجکاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان، به جهش خون هم قفسشان که اکنون آزاد شده بود نگاه میکردند. اما چاره نبود. این بود که بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.

هماندم خروس سرخ روی پر زرق و برقی، تک خود را توی فضله ها شیار کرد و سپس آن را بلند کرد و بر کاکل شق و رق مرغ زیرهای پاکوتاهی کوفت. در دم مرغک خوابید و خروس به چابکی سوارش شد. مرغ تو سری خورده و زبون تو فضله ها خوابید و پا شد. خودش را تکان داد و پر و بالش را پف و پر باد کرد و سپس برای خودش چرید. بعد تو لک رفت و کمی ایستاد و دوباره سرگرم چرا شد.

قدقد و شیون مرغی بلند شد. مدتی دور خودش گشت. سپس شتابزده میان قفس چندک زد و بیم خورده، تخم دلمه با پوست خونینی توی منجلاب قفس ول داد. در دم دست سیاه سوخته ی رگ درآمده ی چرکین شوم پینه بسته ای هوای درون قفس را درید و تخم را از توی آن گند زار ربود و همان دم در بیرون قفس دهانی باز چون گور باز شد و آنرا بلعید. هم قفسان چشم به راه، خیره جلو خود را مینگریستند.

(((دانلود فایل صوتی این داستان)))

 
پانوشت:
فایل صوتی از سایت www.behnama.se
 
با تشکر 
فرزانه عنایتی

 


شعر و ترانه

$
0
0

درود به دوستان گرامی و عزیز /امروز همرامان باشید با شعری زیبا از یزدان سلحشور/خیلی خوبه آثار شاعرانی که کمتر آشنایی داریم رو بیشتر مطالعه کنیم و امیدوارم روزی زمینه ای مناسب فراهم بشه تا به شاعران جوان بیشتر پرداخته بشه / هرچند یزدان سلحشور از شاعران و نویسندگان مطرح هستند اما متاسفانه خیلی از شاعران و نویسندگان خوب کشور هنوز ناشناخته باقی ماندند و این جای تاسف داره / همراه باشید با :

 

شعر امروز :

یــــــــــــزدان سلحشـــــــــــــور

 

  غزلِ‌غزل‌های یزدان!
 

سایه به سایه

خواب است

که از چشم‌های سیاه می‌گذرد
آب است
که فواره می‌شود
با شب
سر می‌گذارد به خیابان
                [مواظب باش!
                آن مرد
                که از آسمان دارد ما را
                                  نگاه می‌کند
                                  می‌پاید دم به دم
      [گرچه به ظاهرش نمی‌خورد این حرف‌ها!] پلیس است
      دستِ هم را محکم نگیریم
      دستِ هم را نگیریم
      صدای قدم‌هاش
      که نزدیک می‌شود
               نزدیک‌تر]
                     ماه ... می‌گذرد!
سایه به سایه
بی‌تاب است اتفاق
            که می‌افتد
               بلند می‌شود
بی‌تاب‌اند قلب‌های ما
که مثل گربه‌های محتاط
پشت تیرهای برق
نبش کوچه‌های تاریک
پیش از رسیدن به سایه‌ای
           که چراغ‌های عقب‌اش
                   روشن می‌شوند
                   خاموش می‌شوند
یک لحظه می‌ایستند
انگار صدایی شنیده باشند،
بعد ... از سینه‌هامان
                 بیرون می‌زنند
کودکان
گربه‌ها را دوست دارند
دنبال‌شان راه می‌افتند
کودکی از دهان تو
دنبال‌شان راه ...
               افتاده!
               بلند شده!
              زانوهایش خون ... [آلوده به خواب‌هایم
                                      افتاده توی جوی دهانت
                                      بلند می‌شود
                                      گریه می‌کند
                                      کسی را صدا]
                       گربه‌ها که نگاه‌اش می‌کنند
                       از کناره‌های لبانت ... «آه» می‌گذرد!

بیا تمام‌اش کنیم
-زیادی قشنگ شد!-
برگردیم به چشم‌های‌مان
بیدار شویم
صبح شده
خروس می‌داند که چه گذشته
                 هی می‌خواند
                 هی می‌خواند
دیگر نخوان خروس خسته! خروس جارچی!
اشک‌ها
پلیس‌ها [صبح است!] واقعی‌اند
و این ملحفه
ما را که نه، ‌نه!
شاید جهان را - تنها- از چشم‌های ما پنهان کند
این ... این دستمال‌ها
         دستبندها [خروس خسته!] واقعی‌اند!
حالا
چشم‌هایت را ببند! سرِ وقت ... سرِ وقت بخوان!
دیر که نمی‌شود! فقط ... تصور کن!
                               رویاها
                              خواب‌ها
                              هر چیز خوب
                             هر چیز که تو بخواهی
                                           این سو
                                          سوی پلک‌ها
                           هر چیز بد
                           هر چیز آخر خط
                           هر چیزِ ... ببین!
                           دست‌های ما
                               دست‌های ما
                                  بیرونِ ملحفه‌اند
                                        خروس جارچی!

 

با تشکر 

فرزانه عنایتی

سمفونی مردگان

$
0
0

درود به خوانندگان گرامی

قبل از معرفی کتاب نکته ای رو که مدنظر دارم بازگو میکنم تا در بخش معرفی کتاب با کتابهای معرفی شده راحت تر برخورد کنیم و استقبال خوبی داشته باشیم ضمن اینکه من قبلا اشاره کرده بودم کتابهایی که اینجا معرفی میشن از ان جمله کتابهایی هستند که اغلب ما بهش مشرف هستیم و این نوع کتابها طیف آشنایی گسترده تری رو در سطح جامعه دارن و در مراحل پایانی به دیگر آثاری میپردازیم که ممکن است با نام کتاب و نویسنده کمتر آشنایی داشته باشیم پس خواهش میکنم خوانندگان عزیز نظرات خودشون و کتاب مدنظرشون رو معرفی کنن تا دیگر دوستان هم آشنا بشن و نکته ای دیگر اینکه همه ما نسبت به کتابها دید منتقدانه داشته باشیم و پس از خواندن کتاب اگه علاقمند باشید در بخش نظرات به نگاه منتقدانه شما پرداخته بشه چراکه با این روش پشتوانه بهتری برای ادامه برنامه های هفتگی کانون خواهیم داشت / از همراهیتان سپاسگذارم

کتاب امروز :


سمفـــــــــــونی مردگـــــــــــــان

عباس معروفی 

ساعت آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال ۱۳۲۵. ساعت سر در کلیسا سال‌ها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان می‌گردد و ویرانی به بار می‌آورد.

سمفونی مردگان؛ رمان بسیار ستوده شدهٔ عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را به دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تک تک مخاطبان را می طلبد:

کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش درآورده ایم، به قتلگاهش برده ایم و با این همه او را جسته ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم. کدام یک از ما؟ آنچه بیش از همه در این کتاب خودنمایی می کند، نگاه و روایت یک حادثه از منظر چند ناظر است. حادثه داستان روایت شاعر جوانیست که گرفتار خشم پدر سنتی خود می شود. معروفی در این کتاب دردسر های یک رونشفکر سال های 1310 تا 1330 را از منظر دید چند شخصیت مختلف داستان روایت می کند. 1 . اورهان، پسر کوچک خانواده و وارث تفکرات سنتی پدر نماینده نسل جدید قدیم اندیش 2 . آیدا، دختر خانواده، نماینده احساسات جامعه 3 . پدر، نماینده عوام تحت تاثیر مذهب 4 . بیوه همسایه روبرو، نماینده روشنفکران 5 . صاحب کارگاه چوب بری، نماینده روشن فکران محافظه کار 6 . آیدین یا سوجی، پسر خانواده، شاعر و نماینده نسل جوان درگیر در تناقضات

 

«بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ» جایزه خود را در سال ۲۰۰۱ به کتاب سمفونی مردگان داد

 

کتاب سمفونی مردگان به زبان انگلیسی با ترجمه   لطف‌علی خنجی و نیز آلمانی ترجمه و چاپ شده‌است.

 

با تشکر 

فرزانه عنایتی

معرفی

$
0
0

درود به خوانندگان و همراهان همیشگی

امروز تصمیم گرفتم شمارو با نویسنده ای توانا آشنا کنم هرچند که حتما نام این نویسنده بسیار به گوش شما خورده و شاید برخی از آثارش رو مطالعه کردید اما برای آشنایی بهتر ادامه مطلب رو بخوانید.

دوستان علاقمند میتونند در ادامه مطلب روی عنوان کتابها کلیک کرده و کتاب مورد نظر رو دانلود کنند

نویسنده امروز :

 

هوشنـــــــگ گلشیــــــــری

هوشنگ گلشیری در سال 1316در اصفهان به‌دنیا آمد و در سال 1321همراه با خانواده به آبادان رفت. وی از سال 1321تا 1334در آبادان اقامت داشت. پدرش کارگر بنا، سازندهُ مناره‌های شرکت نفت بود. 

گلشیری اولین داستانش را در سال  1337زمانی که در دفتر اسناد رسمی کار می‌کرد نوشت. پس از گرفتن دیپلم، معلم شد و در سال 1338 تحصیل در رشتهُ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد.

گلشیری تعدادی از داستان‌های کوتاه و چند شعر خود را در شماره‌های مختلف نشریه جنگ اصفهان به چاپ رساند و در سال 1347، این داستان‌ها را در مجموعهُ مثل همیشه منتشر کرد. وی رمان شازده احتجاب را در سال 1348، و رمان کریستین و کید را در سال 1350 منتشر کرد.

در سال 1353 به تهران آمد. در تهران با بعضی از یاران قدیمی جنگ که ساکن تهران بودند و عده‌ای دیگر از اهل قلم جلساتی هفتگی برگزار کردند.

مجموعه داستان نمازخانهُ کوچک من (1354) ، و جلد اول رمان برهُ گمشدهُ راعی (1356) حاصل همین دوره بود.

گلشیری در بهمن 1358 معصوم پنجم را منتشر کرد. سال 1361 آغاز انتشار گاهنامهُ نقد آگاه بود. مطالب این گاهنامه را شورایی متشکل از نجف دریابندری، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام و محسن یلفانی (بعدتر، محمدرضا باطنی) انتخاب می‌کردند. انتشار این نشریه تا سال 1363 ادامه یافت.

جبه‌خانه در سال 1362 و حدیث ماهیگیر و دیو در سال1363 منتشر شد. گلشیری از اواخر سال 1364، با همکاری با مجلهُ آدینه از اولین شمارهُ آن، و پس از آن، دنیای سخن و پذیرش مسئولیت صفحات ادبی مفید برای ده شماره دور تازه‌ای از کار مطبوعاتی خود را آغاز کرد.

مجموعه داستان پنج‌گنج در سال 1368 (سوئد) فیلمنامهُ دوازده رخ در سال 1369، رمان‌های در ولایت هوا در سال 1370 (سوئد)، آینه‌‌های دردار (امریکا و ایران) در سال 1371 مجموعه داستان دست تاریک، دست‌روشن در سال 1374،و در ستایش شعر سکوت (دو مقالهُ بلند در بارهُ شعر) در سال 1374 منتشر شد.

در کنار ادبیات و نقد معاصر، ضرورت شناخت متون کهن نیز از دلمشغولی‌های گلشیری بود. او به همراه دوستانی از اهل قلم در جلساتی هفتگی، که از سال 1361  آغاز شد و پانزده سالی ادامه داشت، بسیاری از آثار کلاسیک فارسی را بازخوانی و بررسی کرد.

در فروردین 1376، اقامتی 9 ‌ماهه در آلمان به دعوت بنیاد هاینریش بل فرصتی شد برای به پایان رساندن رمان جن‌نامه که تحریر آن را سیزده سال پیشتر آغاز کرده بود. در همین دوره، برای داستان‌خوانی و سخنرانی به شهرهای مختلف اروپا رفت و جایزهُ لیلیان هلمن/ دشیل همت را نیز دریافت کرد. در زمستان 1376، رمان جن‌نامه (سوئد) و جدال نقش با نقاش انتشار یافت.

وی سردبیری ماهنامهُ ادبی کارنامه را در تابستان 1377 پذیرفت و نخستین شمارهُ آن را در دی ماه همین سال منتشر کرد. در این دوره جلسات بررسی شعر و داستان نیز به همت او در دفتر کارنامه برگزار می‌شد. یازدهمین شمارهُ کارنامه به سردبیری او پس از مرگش در خرداد 1379 منتشر شد.

گلشیری در سال 1378 جایزهُ صلح اریش ماریا رمارک را در مراسمی در شهر ازنابروک آلمان دریافت کرد.

در مهر ماه همین سال در آخرین سفرش در نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت شرکت کرد. سپس برای سخنرانی و داستان‌خوانی به انگلستان رفت. مجموعهُ مقالات باغ در باغ در پاییز 1378 منتشر شد.

هوشنگ گلشیری به دنبال یک دورهُ طولانی بیماری، که نخستین نشانه‌های آن از پاییز سال 1378 شروع شده بود، در 16 خرداد 79 در بیمارستان ایرانمهر تهران در گذشت و در امامزاده طاهر در مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.

برخی از آثار وی : دوستان علاقمند میتونند روی عنوان کتابها کلیک کرده و کتاب مورد نظر رو دانلود کنند

 

در ولایت هوا – هوشنگ گلشیری

جن نامه – هوشنگ گلشیری

۱۰ داستان کوتاه – هوشنگ گلشیری

هر دو روی یک سکه – هوشنگ گلشیری

کریستین و کید – هوشنگ گلشیری

معصوم دوم – هوشنگ گلشیری

معصوم چهارم – هوشنگ گلشیری

معصوم پنجم – هوشنگ گلشیری

شاه سیاهپوشان – هوشنگ گلشیری

شازده احتجاب – هوشنگ گلشیری

 

 

پ.نوشت : لینک دانلود ها از سایت بزرگترین مرجع کتاب گرفته شده است 


باتشکر

فرزانه عنایتی

نگاهی به کتاب "آشنایی با عروض و قافیه" دکتر شمیسا

$
0
0

درود دوستان گرامی 

ماه محرم و ایام سوگواری اباعبدلله الحسین (ع) رو به شما تسلیت عرض میکنم.

هرکجا هستید بنده حقیر رو از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید.

معرفی کتاب امروز کمی با کتابهای معرفی شده قبل متفاوت است .در معرفی های قبل کتابی برای اشنایی با عروض و قافیه و این جمله کتابهای اموزشی پایه در شعر و ادبیات معرفی نکرده بودیم اما امروز به معرفی کتابی از دکتر شمیسا میپردازیم. می شه گفت در میان تمامی کتبی که در این زمینه و به منظور آموزش عروض و قافیه تا به حال به چاپ رسیده این کتاب به ساده ترین شیوه و به صورت خودآموز تألیف شده به همین دلیل برای کسانی که به استاد دسترسی ندارن میتونه مفیدترین باشه 

کتاب امروز :

آشنـــــایی بـــا عـــــروض و قــــافـــــــیه

دکتر شمیسا

دکتر"سیروس شمیسا" پژوهش گر و نویسنده ای فعال و تواناست که تاکنون بیش از ۴۰ عنوان کتاب در کارنامه ی خود دارد. این کتاب همان طور که از نامش پیداست کتابی است آموزشی که به شیوه ای ساده و مختصر به عروض قافیه می پردازد. کتاب مجموعا ً متشکل از دو بخش اصلی "عروض" و "قافیه" و بخش پایانی" لغت نامه" می باشد.

در ادامه مطلب به توضیح مختصری از این کتاب پرداخته شده است 

بخش اول ( عروض ) :

این بخش مشتمل بر چهل و یک فصل به شرح ذیل می باشد: کلیات، معنای لغوی عروض، تعریف عر وض، تعریف وزن، انواع وزن در زبان های گوناگون، انواع وزن در اشعار فارسی، اشاره یی به وزن شعر در ایران پیش از اسلام، مبانی وزن شعر فارسی، مصوت ها و صامت های زبان فارسی، هجا یا سیلاب یا بخش، املای عروضی یا آوا نویسی، نکاتی در باب املای عروضی، فایده املای عروضی، تذکر، تقطیع، بخش کردن یا تقسیم به هجا، ارکان، جدول ارکان مشهور، وزن، اوزان اشعار فارسی، اوزان دیوان مولوی، فهرست اوزان کثیرالاستعمال، نکاتی در باب تقطیع، قواعد تقطیع، اختیارات شاعری، ضرورات، استثناء، مباحثی دیگر از وزن شعر فارسی، وزن رباعی، وزن ترانه، ذوبحرین، وزن دوری، اهمیت وزن دوری، تشخیص وزن دوری، بحور نامطبوع، سکته عروضی، وزن شعر نو، اوزان شعر مثنوی های مشهور، مباحثی از عروض قدیم، تاریخچه عروض، برحی از اصطلاحات عروض قدیم، بحر، ارکان، سالم و مزاحف، دایره، مقایسه تقطیع قدیم و جدید.

 

در فصل کلیات نویسنده در باره ی معنای لغوی عروض می نویسند درباره معنای واژه ی " عروض" نظریات گوناگونی ارائه شده است که وجه زیر از بقیه معقول تر می نماید: عروض بر وزن " فعول" کلمه ای اشت که در معنی اسم مفعول به کار می رود یعنی معروض علیه شعر است، شعر را بر آن عرضه کنند تا موزون و ناموزون  آن از هم باز شناخته شود.

 

سپس در تعریف عروض می گوید عروض یکی از اقسام علوم ادبی است که موضوع آن بحث در وزن  (= آهنگ ) شعر است و در مورد چگونگی ایجاد وزن، انواع وزن، صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی که مخصوص کلام منظوم است بحث می کند.

و اما در تعریف وزن : وزن، نظم و تناسب خاصی است در اصوات  شعر ( = هجاها ). این نظم و تناسب اصوات به انحای گوناگون نزد ملل مختلف مبین نوعی آهنگ و موسیقی است.

 

انواع وزن در زبان های گوناگون: در شعر سنتی هر زبانی، تساوی تعداد هجاهای هر مصراع، در وزن دخیل است علاوه بر این عامل مشترک، وزن شعر هر زبانی مبتنی بر  عامل خاصی است:

 

- وزن عددی (  (Numberical

- وزن تکیه ئی ( Accentual)

- وزن کمی ( Quantitative)       

- وزن نواختی (Tonic)

 

بخش دوم ( قافیه) :

این بخش متشکل بر سی و هشت سرفصل به شرح ذیل می باشد: کلیات و تعاریف، قافیه، ردیف، روی، یادآوری، روی ساکن و روی متحرک، مصوت و صامت های زبان فارسی، آوانگاری، هجا، جدول هجاهای زبان فارسی، کلمه قافیه و هجای قافیه، مبانی قافیه، اساس قافیه، یادآوری، قاعده قافیه، تعریف قافیه، اختیارات شاعری، روی متحرک، قافیه ساختن دو کلمه یا هجای همسان، عیوب قافیه ، اقوا، اکفا، ایطا، شایگان، غلو، قافیه بدیعی، اعنات یا لزوم ما لایلزم، تجنیس، قافیه معموله، ذوقافیتین، چند اصطلاحات قافیه سنتی، حروف قافیه، حرکات قافیه، خلاصه مطلب، چند مبحث قدیمی قافیه، دال و ذال، واو و یاء معروف و مجهول، واد معدوله.

 

در کلیات و تعاریف می خوانیم:

 

به نام خداوند خورشید و ماه                که دل را به نامش خرد داد راه    "فردوسی"

 

به دو کلمه ی متفاوت " ماه" و " راه" که در پایان مصراع ها آمده اند و حروف آخرشان یکی است، اصطلاحا ً قافیه گویند. قافیه از مشخصات شعر است اما گاهی در نثر نیز دیده می شود. قافیه را در نثر " سجع" گویند:

 

" آنچه نپاید دلبستگی را نشاید " -  " گلستان سعدی"

 

ردیف:

کلمه یا کلماتی را که در آخر مصراع عینا ً بعد از قافیه تکرار شوند، ردیف می نامند. شعری که را که علاوه بر قافیه، ردیف نیز داشته باشد " مردف" گویند:

 

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش    بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش - "حافظ"

 

کلمه های " بخت" و " رخت" قافیه و " خویش" ردیف است.

 

رَوی

روی آخرین حرف " قسمت اصلی" کلمه قافیه است، مانند " ه " در کلمات ماه و راه و " ت" در کلمات بخت و رخت. اما در کلمات: کتاب ها – تاب ها، می خواندم – راندم،  می خوانم – می رانم، دونده - رونده، خندیدن – دیدن، روی به ترتیب ب ، د، ن ، و، د است، زیرا این حروف، آخرین حرف قسمت اصلی این کلمات هستند. پس برای تعیین روی باید حروفی را که زاید بر اصل کلمه است کنار گذاشت. حروف زاید بر اصل عبارتند از: نشانه های جمع ( -ان، ات، -ین، -ها )، ضمایر متصل ( شناسه فعل )، نون مصدری و پسوندها.

 

کلمات قافیه در حرف روی مشترکند. هرگاه بعد از روی، حرف یا حروفی آمده باشد آن حرف یا حوف نیز باید عینا ً تکرار گردند. این رو می توان حرف روی را به وسیله قافیه های شعر، به آسانی تشخیص داد؛ مثلا ً هر گاه قافیه شعری " خفتند" و " گفتند" باشد، روی " ت" است، چون شناسه "ند" عینا ً تکرار شده است.

 

در پایان هر یک از فصول نامبرده تمریناتی در نظر گرفته شده است تا مطالب یاد گرفته شده ضمن ممارست در ذهن پایدار شود. خود نویسنده در پیشگفتاراشاره می کند: فراگرفتن اصول کلی عروض و قافیه علمی، کاری ساده است که در دو سه جلسه تمام می شود اما ممارست در آن محتاج به زمان بیشتری است لذا از حل تمرینات غافل نباید بود، خاصه این که اکثر این تمرینات به نحوی انتخاب شده است که دقایق و ظرایف این فن را در ذهن پایدار می کند. در یکی از مراحل دستیابی به وزن اصلی اشکالی ایجاد می شود که باید با مرور چند صفحه یی که به فنون تقطیع و بحث قواعد و اختیارات و ضرورت اختصاص دارد ان اشکال را برطرف کرد.

باتشکر

فرزانه عنایتی

دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس

$
0
0

دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس

دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار 
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس

دوباره باد بهاری - همان نه گرم و نه سرد 
دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس 

دوباره مزمزه ای از شراب کهنه ی عشق
دوباره جامی از آن تند تلخواره ی گس 

دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل 
دوباره طنطنه ی کاروان طنین جرس 

نگویمت که بیامیز با من اما ‏ ، آه 
بعید تر منشین از حدود زمزمه رس 

که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم 
که یا بسامدش این عمرها نیاید بس

کبوترم به تکاپوی شاخه ای زیتون 
قیاس من نه به سیمرغ می رسد نه مگس

برای یاختن آن به راه آزادی است 
اگر نکوفته ام سر به میله های قفس


درود به خوانندگان عزیز کانون وبلاگهای ادبی 

غزلی که خواندید از 

شاعر منتخب امروز :

حسیـــــــــــن منــــــــــــزوی

او در اول مهر سال 1325 در شهر زنجان و خانواده ای فرهنگی زاده شد. در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد. اولین دفتر شعرش حجنرۀ زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد.

چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. وی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال 1383 در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. شناختنامۀ حسین منزوی در کتابی با نام از ترانه و تندر به اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، 1390) منتشر شده است.

آثار او :

  • با عشق در حوالی فاجعه- مجموعه غزلی سروده شده از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲.
  • این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار).
  • از شوکران و شکر؛ مجموعه غزلی سروده‌شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷.
  • با سیاوش از آتش.
  • از ترمه و تغزل؛ گزیده اشعار، ۱۳۷۶.
  • از کهربا و کافور.
  • با عشق تاب می‌آورم؛ شامل اشعار سپید و آزاد سروده شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۷۲.
  • به همین سادگی (مجموعه شعرهای سپید).
  • این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک.
  • از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها.
  • حنجرهٔ زخمی تغزل؛ دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های سروده شده از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹.
  • مجموعه اشعار حسین منزوی، انتشارات آفرینش و نگاه، 1388
  • حیدر بابا- ترجمه نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده «شهریار

بخوانید غزلی دیگر از این شاعر 

 امشب ستاره های مرا آب برده است 
 خورشید واره های مرا ،‌خواب خورده است 
 نام شهاب های شهید شبانه را 
 آفاق مه گرفته هم از یاد برده است 
از آسمان بپرس که جز چاه و گردباد 
 از چالش زمین چه به خاطر سپرده است 
 دیگر به داد گمشدگان کس نمی رسد 
آن سبز جاودانه هم انگار مرده است 
 ماه جبین شکسته ی در خون نشسته را 
 از چارچوب منظره دستی سترده است 
 عشق - آتشی که در دلمان شعله می کشید 
 از سورت هزار زمستان فسرده است 
 ای آسمان که سایه ی ابر سیاه تو 
 چون پنجه ای بزرگ گلویم فشرده است 
 باری به روی دوش زمین تو نیستم 
 من اطلسم که بار جهانم به گرده است

 

باتشکر

فرزانه عنایتی

کارگاه مجازی ادبیات

$
0
0

سلام دوستان عزیزم 

مدتیه که فکر میکردم برای بهتر شدن روند کانون و علاقمندتر شدن شما ، کلاسهای آموزشی یا کارگاه های آموزشی شعر و ادبیات بذاریم که برنامه هاو تمرینهای کلاس رو دنبال کنید تا از هر لحاظ در شعر مهارت کسب کنید بعد به این نتیجه رسیدم که متاسفانه ممکنه همه از لحاظ مکان یا موقعیت نتونن در کلاسها به صورت حضوری شرکت کنن ، در آخر تصمیم گرفتم یکی از کارگاه های مجازی ادبیات رو به شما معرفی کنم که درحد کلاسهای حضوری هست/ فقط نکته ای که باید بگم این هست که حتما پیگیر برنامه ها و تمرینهای کلاسی این کارگاه باشید ...

معرفی امروز :

کارگــــــــــاه مجـــــــازی ادبیــــــــــات 

توسط فاطمه اختصاری ( یکی از شاعران خیلی خوب پست مدرن ) بروز میشه ، ایشون هر هفته در کارگاهشون تمرین دارن و شرکت دراین کلاسها رو برای تمام آدمهای زنده بلامانع میدونن ، ضمن اینکه محور اصلی گارگاه ادبیات  «تمرین ِ نوشتن» و «تمرین ِ نقد کردن» است.

لینک کارگاه مجازی ادبیات

امیدوارم معرفی امروز در پیشرفتتون مفید باشه

 

باتشکر

فرزانه عنایتی

 

ادبیات داستانی در ایران

$
0
0

درود خوانندگان عزیز و گرامی 

امروز به ادبیات داستانی ایران میپردازیم 

و پاسخ به سوالاتی چون :

با ادبیات داستانی چقدر آشنایی دارید ؟

نقش نویسندگان در ادبیات داستانی ایران چه اندازه است؟

تفاوت ادبیات داستانی با رخدادهای اجتماعی چیست؟

داستان نویسی ( رمان ایرانی ) از چه زمانی آغاز شد؟

موقعیت داستان نویسی حال حاضر ایران چگونه است؟

با خواندن مقاله امروز به پاسخ سوالات مطرح شده خواهیم رسید

امروز:

نگاهــــی بــه ادبیـــات داستـــانی در ایــران

نویسندگان :غلام رضا مرادی صومعه سرایی

تاریخ‌ داستان‌نویسی‌ در ایران‌ به‌ سده های نخستین بازمی‌گردد و ادبیات‌ کهن‌ ما با انواع‌ و اقسام‌ صورت‌های‌ داستانی‌ افسانه‌، تمثیل‌، حکایت‌ و روایت‌ آمیخته‌ است‌؛ اما داستان‌نویسی‌ جدید ایران‌ ادامه طبیعی‌ و منطقی‌ این‌ ادبیات‌ نیست‌ و در شیوه‌ ی جدید داستان‌پردازی‌ حتا جای پایی‌ از این‌ میراث‌ کهن‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. ما در این نوشته می کوشیم تا ضمن‌ ارایه‌ ی تاریخ‌ کوتاهی‌ از روند شکل‌گیری‌ و تکامل‌ رمان‌ در جهان‌، تحول‌ تاریخی‌ شیوه‌های‌ قصه‌گویی‌ و داستان‌پردازی‌ در ایران را‌ نیز بکاویم و شماری از نویسندگان‌ و آثار شاخص‌ هر دوره را معرفی کنیم.

داستان‌نویسی‌ به‌ صورتی‌ که‌ کمال‌یافته‌ترین‌ شکل‌ آن‌ رادر قالب‌ رمان‌ می‌شناسیم‌، به‌ تاریخی‌ برمی‌گردد که‌ تقابل‌ جهان‌بینی‌ نو و کهنه‌، در فاصله ی‌ زمانی‌ اندکی‌ در اروپا و در زمینه‌های‌ فلسفه‌ و دانش‌ و هنر و ادبیات‌ آغاز شده‌ بود. از این‌ زمان‌، رمان‌ از رمانس‌ فاصله‌ می‌گیرد و عالم‌جادویی‌ و مینوی‌ با جهان‌ واقعی‌ در ادبیات‌ داستانی‌ تفاوت‌ می‌یابد. 
نقطه ی ‌آغاز  رمان‌ را به‌ عنوان‌ شکل‌ نوینی‌ در ادبیات‌، عمومن "دن‌ کیشوت"  اثر سروانتس‌ (۱۵۴۷-۱۶۱۶) می‌دانند که‌ به‌ دلیل‌ شکل‌ ویژه ی‌ روایتی‌، سرآغاز رمان نویسی به شمار می آید. ولی حرکت‌ رو به ‌پیش‌ رمان‌ پس‌ از سروانتس‌ با دانیل‌ دفو، ساموئل ‌ریچاردسن‌، و فیلدینگ‌ ادامه‌ می‌یابد که‌ هر یک‌ به‌ شیوه ی‌ خاص‌ خود و با استفاده ‌از "طرح‌های‌ غیرسنتی‌" به‌ ادامه ی این‌ حرکت‌ کمک‌ می‌کنند. سپس‌ گوته‌ درآلمان‌، دیکنز و جرج‌ الیوت‌ و والتر اسکات‌ در انگلستان‌، استاندال‌ و بالزاک‌ و فلوبر و زولا در فرانسه‌، هائورن‌ و هنری‌ جیمز و ملویل‌ در امریکای‌ شمالی‌ و گوگول‌ و تورگنیف‌ و داستایفسکی‌ و تولستوی‌ در روسیه‌، رمان‌ را به‌ اوج‌ اقتدار خود رساندند  .رمان‌ با تولستوی‌ که‌ این‌ سلسله‌ را تا نخستین‌ سال‌های‌دهه‌ نخست سده ی‌ بیستم‌ به‌ اوجی‌ تازه‌ برکشید، حرکت‌ رو به ‌پیش‌ خود را همچنان با شتاب طی‌ ‌کرد. سپس‌ همینگوی‌ با ‌ دستیابی‌ به‌ سادگی‌ خاص‌ زبان‌ و نزدیک‌ کردن‌ زبان‌ به‌ گفتار، ادامه‌دهنده ی‌ مسیر رمان‌ شد. پس‌ از وی‌ ویرجینیا ولف‌ در  "به‌ سوی‌ فانوس‌ دریایی‌"،  جیمز جویس‌ در  "بیداری‌ خانواده"‌ و "اولیس"‌ کوشیدند نثر را با شعر پیوند بزنند و با استفاده‌ از کلام‌ شعرگونه‌ شیوه‌های‌ بیانی ‌قوی تری‌ را بیافرینند.

داستان نویسی‌ امروز ایران‌ بر بستر جریانی‌ که‌ نزدیک به‌ صد سال‌ از عمر‌ آن‌ می‌گذرد، گذر کرده‌ است‌، ولی داستان‌نویسی‌ در ایران‌، دیرنده‌تر از این‌ تاریخ‌ است‌. اصولن هنگامی‌ که‌ در ادبیات‌ جدید به‌ عنصر داستان‌ توجه‌ می‌کنیم‌، به‌ معنای‌ "پی‌جویی‌" می‌رسیم‌ که‌ در واقع‌ مفهوم‌ قصه‌ در قرآن‌ است‌ و مفهوم‌ تسلسل‌ و تداوم‌ و این‌ که‌ بعد چه‌روی می دهد از آن بر می آید. سوره‌ ۱۲ قرآن‌، سوره ی‌ یوسف، تنها سوره‌ای‌ است‌ که‌ به‌ طور مشخص‌ و انحصاری‌ درباره‌ یک‌ داستان‌ صحبت‌ می‌کند و موضوع‌ آن‌ نیز ماجراهای‌ زندگی‌  یوسف‌ است‌؛ در آغاز سوره‌ اشاره‌ای ‌است‌ به‌ قصه‌گویی‌ خداوند و این‌ که‌ این‌ قصه‌ (قصه‌ یوسف‌) به ترین ‌قصه‌هاست‌ و خداوند روایت‌گر حقیقت‌ این‌ قصه‌ است‌. در این‌ قصه‌ اتفاق‌ پشت ‌اتفاق‌ روی‌ می‌دهد؛ هر آیه‌ حکایت‌گر رویداد‌ تازه‌ای‌ است‌ و نماد و اشاره‌ سراسر آن‌ را آراسته‌؛ تعبیر "احسن‌ القصص‌" به‌ دلیل‌ عمق‌ و وجه های‌ گوناگون این‌ داستان‌،با موضوع‌ آن‌ تناسبی‌ منطقی‌ دارد.
نامِ سوره ی‌ ۲۸ قرآن‌ نیز که‌ داستان‌ ‌ موسا در آن‌ مطرح‌ شده‌، "قصص‌" است‌، یعنی‌ سوره ی‌داستان‌ها و همین‌ داستان‌هاست‌ که‌ از باب‌ حقیقت‌ و نسبت‌ به‌ امر واقع‌، سرشار از عبارت‌ها و اشاره‌هاست‌ و رازهای‌ نهفته‌ بسیاری‌ در خود دارد. این‌ لایه‌های‌نهفته‌ در قرآن‌ در طول‌ زمان‌ به‌ زبان‌های‌ گوناگونی‌ تفسیر و بازنویسی‌ شده‌ و از دل‌ این‌ قصه‌ها قصه‌های‌ دیگری‌ بازآفریده‌ و برگرفته‌ شده‌ است‌. در ادبیات‌ عرفانی‌ به‌ ویژه‌ در مثنوی‌ مولوی‌، نگاه‌ تازه‌ای‌ به‌ قصه‌های‌ قرآن‌ به ویژه‌ به‌ قصه ی‌ یوسف‌ شده‌ است‌  و این‌ رشته‌ هیچ‌گاه‌ در هزار سال ‌ادبیات‌ منظوم‌ و منثور ایران گسسته‌ نشده‌ است‌.


۱- داستان‌نویسی‌ در ادبیات‌ کهن‌ ایران‌:
ادبیات‌ کهن‌ ایران‌ به‌ انواع‌ و اقسام‌ صورت‌های‌ داستانی‌ افسانه‌، تمثیل‌، حکایت‌ و روایت‌ آمیخته‌ است‌. ولی داستان‌نویسی‌ جدید ایران‌، ادامه ی‌ طبیعی‌ و منطقی‌ این‌ ادبیات‌ نیست‌ و در شیوه‌ ی جدید داستان‌ حتا کم‌تر جای‌ پایی‌ از ادبیات‌ کهن‌ ما دیده‌ نمی‌شود؛ امکانات‌ داستان‌نویسی‌ قدیم‌ در جریان‌ داستان‌ جدید راه‌ نجسته‌ است‌ و درست‌ به ‌همین‌ دلیل‌، مخاطب‌ اصلی‌ داستان‌ امروز از تاریخ‌ دیرین‌ داستانی‌ ما بی‌اطلاع ‌است‌ و آن‌ را جز به‌ شکل‌ جدیدش‌ نمی‌شناسد.
شاهنامه ی‌ فردوسی‌، ویس‌ و رامین‌ فخرالدین‌ اسعد، پنج‌ گنج‌ نظامی‌ و گلستان‌ و بوستان‌ سعدی‌ به ‌همراه‌ نمونه‌های‌ فراوان‌ دیگر همچون‌ سیاست‌نامه‌ که‌ دارای‌ قصه‌هایی‌ در دانش‌ کشورداری‌ است‌، و اسرارالتوحید که‌ دارای قصه‌هایی‌ در احوال‌ عارفان ‌است‌، عقل‌ سرخ‌ و آواز پر جبرییل‌، که‌ عرفان‌ و استوره‌ در آن ها درآمیخته ‌است‌، تاریخ‌ بیهقی‌ که‌ قصه‌های‌ تاریخی‌ آن‌ در عین‌ سادگی‌، بسیار جذاب‌ و خواندنی‌ است‌، بخشی‌ از تاریخ‌ ادبیات‌ داستانی‌ ما را شکل‌ می‌دهند. این‌ تاریخ‌ در سیر خود با حکایت های‌ تمثیلی‌ و استعاری‌ کلیله‌ و دمنه، قصه‌های‌ تمثیلی‌ و تربیتی‌ قابوس‌نامه، حکایات‌ پراکنده‌ ی جوامع‌الحکایات ‌و لوامع‌الروایات‌ و داستان‌های‌ عامیانه‌ای‌ همچون‌ هزار و یک‌ شب‌، سمک‌ عیار، رموز حمزه‌، حسین‌ کرد شبستری‌، امیر ارسلان‌ نامدار  و ... کامل‌ می‌شود.

۲- شگل‌گیری‌ رمان‌ در آستانه‌ مشروطیت‌ 
یحیی‌آرین‌ پور در جلد دوم‌  "از صبا تا نیما"  می‌نویسد: "رمان‌ و رمان‌نویسی‌ به‌ سبک ‌اروپایی‌ و به‌ معنای‌ امروزی‌ آن‌ تا شصت‌ هفتاد سال‌ پیش‌ که‌ فرهنگ‌ غرب‌ در ایران‌ رخنه‌ پیدا کرده، در ادبیات‌ ایران‌ سابقه‌ نداشت‌. ابتدا رمان‌ها به ‌زبان‌های‌ فرانسه‌ و انگلیسی‌ و روسی‌ و آلمانی‌ یا عربی‌ و ترکی‌ به‌ ایران‌ می‌آمد، و کسانی‌ که‌ به‌ این‌ زبان‌ها آشنا بودند، آن‌ها را می‌خواندند و استفاده‌ می‌کردند. سپس‌ رمان‌هایی‌ از فرانسه‌ و سپس انگلیسی‌ و عربی‌ و ترکی‌ استانبولی ‌به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شد ... این‌ ترجمه‌ها بسیار مفید و ثمربخش‌ بود، زیرا ترجمه‌کنندگان‌ در نقل‌ متون‌ خارجی‌ به‌ فارسی‌، قهرن از همان‌ اصول‌ ساده‌نویسی‌ زبان‌اصلی‌ پیروی‌ می‌کردند و با این‌ ترجمه‌ها در حقیقت‌، زبان‌ نیز به‌ سادگی‌ و خلوص ‌گرایید و بیان‌، هرچه‌ گرم‌تر و صمیمی‌تر شد و از پیرایه ی‌ لفظی‌ و هنرنمایی‌های ‌شاعرانه‌ که‌ به‌ نام‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ به ‌کار می‌رفت‌، به‌ مقدار زیادی‌ کاسته‌ شد ".
رواج‌ ترجمه ی‌ رمان‌های‌ غربی‌ و نظیره‌نویسی‌ آن‌ها در ایران‌، بی‌شک‌ به حرکت‌های‌ اجتماعی‌ یاری رسانده‌ است‌ که‌ حاصل‌ آن‌ آشکار شدن‌ تضاد میان‌ حکومت‌ و مردم‌ و نتیجه ی‌ نهایی‌ آن‌ امضای‌ فرمان‌ مشروطیت‌ توسط‌ مظفرالدین‌شاه‌قاجار بود و در ادامه‌، اصلاحات‌ اداری‌، بسط‌ تجدد و ترقی‌، گسترش‌ علوم‌ جدید،گام ‌به ‌گام‌ پذیرش‌ اجتماعی‌ یافت‌ و نوگرایی‌ در فرهنگ‌، کم‌کم‌ بخشی‌ از نیاز عمومی‌ جامعه‌ شد و "شکل‌ ساده‌ و تعلیمی‌ نثر منشیانه‌ قاجاری‌، یعنی‌ سبک‌ قائم‌مقام‌ فراهانی‌، امیر نظام‌ گروسی‌ و مجدالملک‌ سینکی‌ در برخورد با فرهنگ‌ غرب‌، روش‌ جدلی‌ و منطقی‌" پذیرفت‌.
تاریخ‌ قصه‌نویسی‌ در ایران‌، تاریخ‌ انقلاب‌ در زبان‌ نیز هست‌، زبانی‌ که‌ پس‌ از مشروطیت‌ به‌ سوی‌ نحوه ی‌ گفتار مردم‌ عادی‌ آمده‌ است‌ و خود را از معانی‌ بیان‌ پر تکلف‌ و بی هوده‌ ی لفظی نوعی‌ "زبان‌ مجلسی‌" نه‌ اجتماعی‌، رهایی‌ داده‌ است‌  .
درک‌ ضرورت‌ تحول‌ در زبان‌ نگارش‌ تا آن‌ حد برای‌ روشنفکران‌ و روشن‌بینان‌ جامعه‌ آسان‌ شده‌ بود که‌ در بسیاری‌ از یادداشت‌ها و نامه‌های‌ بر جای‌ مانده‌ از آغاز مشروطیت‌، به‌ این‌ ضرورت‌ تغییر شیوه ی‌ نگارش‌ و دستیابی‌ به‌ نگارشی‌ که‌ نتیجه ی آن‌، گونه ی‌ ادبی‌ جدیدی‌ باشد، برای‌ بازتاب درست ‌تحولات‌ اجتماعی‌، اشاره‌ شده‌ است.
تنی‌ چند از پژوهندگان‌ ادبیات‌ مشروطه‌ و تاریخ‌ بیداری‌ ایرانیان‌، ساده‌نویسی‌ و شکل‌ بیانی‌ مؤثری‌ را که‌ در آخرین‌ سال‌های‌پیش از مشروطه‌ در ایران‌ رواج‌ یافته‌ بود، در پیدایی‌ این‌ تحول‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ بی‌تأثیر ندانسته‌اند و به ‌ویژه‌ کتاب‌هایی‌ همچون‌ "سیاحت‌نامه‌ ابراهیم‌بیگ"‌  اثر زین‌العابدین‌ مراغه‌ای‌ را - که‌ توانسته‌ است ‌فساد دوران‌ سال‌های‌ قبل‌ از مشروطیت‌ را با قلمی‌ که‌ یادآور توانایی‌های‌ ولتر در نشان‌ دادن‌ و رسوا کردن‌ عوامل‌ فساد است‌، رقم‌ بزند ـ در این‌ فرایند، اثرگذار و شایان‌ توجه‌ می‌دانند و همچنین‌ ترجمه ی‌ میرزا حبیب‌ اصفهانی‌ از کتاب‌ "حاجی‌بابای‌ اصفهانی‌" نوشته ی‌ جیمز موریه‌ ـ که‌ نثر آن‌ برخاسته‌ از نثر منشیانه ی ‌قاجاری‌ و وضوح‌ و بی‌تکلفی‌ شیوه‌ ی داستان‌نویسی‌ فرنگی‌ و توجه به‌ اصطلاحات‌، واژه ها و مثل های‌ بومی‌ ایران‌ است‌ ـ بر آثار دو نویسنده‌ بزرگ‌ بعدی‌: علی‌اکبردهخدا و محمدعلی‌ جمال زاده‌ به‌ طور مستقیم‌ مؤثر می‌دانند و این‌ ترجمه‌ را به‌شکلی‌، سَلَف‌ واقعی‌ نثر داستانی‌ امروز ایران‌ برمی‌شمارند  .

۱- ۲- نخستین‌ نویسندگان

۱- ۱- ۲- آخوندزاده‌ 
برای‌ یافتن‌ نخستین‌ رمان‌ ایرانی‌ باید به‌ سال‌ ۱۲۵۳ش‌ بازگردیم‌؛ سالی‌ که‌  "ستارگان‌ فریب‌ خورده‌ ـ حکایت‌ یوسف‌شاه‌ " نوشته ‌م‌.ف‌ آخوندزاده‌ (۱۱۹۱-۱۲۵۷) را میرزا جعفر قرچه‌داغی‌ به‌ فارسی‌ بر‌گرداند. آدمیت‌، آخوندزاده‌ را پیشرو فن‌ نمایش نامه‌نویسی‌ و داستان‌پردازی‌ اروپایی‌ درخطه ی‌ آسیا دانسته‌ و اهمیت‌ او را نه‌ در تقدم‌ او بر دیگر نـویسنـدگـان‌ خـاورزمیـن‌، کـه‌ در خبـرگی‌ او و تکـنیک‌ مـاهرانـه‌ای‌ می‌دانـد کـه‌ او در نمایش نامه‌نویسی‌ و داستان‌پردازی‌ جدید به‌ کار بسته‌ است‌  .
۲-۱-۲- طالبوف‌ 
اگر آخوندزاده‌ را نخستین نویسنده ی‌ رمان‌ ایرانی‌ بدانیم‌ که‌ اثر او به‌ زبانی‌ غیر از فارسی‌ تدوین‌ و سپس‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، لزومن باید از نخستین کسی‌ که‌ نوشته‌ای‌ نزدیک‌ به‌ رمان‌ و به‌ زبان‌ فارسی‌ از او بر جای مانده‌ است‌ نام‌ برد: عبدالرحیم‌ طالبوف‌ تبریزی‌ که‌ در سال‌ ۱۲۵۰ ق‌ در تبریز زاده شد و هشتاد سال‌ زندگی‌ کرد. از نوجوانی‌ به‌ قفقاز رفت‌ و تا پایان عمر در آن جا زیست‌. قفقاز در آن‌ روزگار نزدیک‌ترین‌ کانون‌ اندیشه‌های‌ نو‌ به‌ ایران‌ بود. طالبوف‌ که‌ از طریق‌ زبان‌ روسی‌ اطلاعاتی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، از راه‌ قلم‌ به‌ بیداری‌ مردم‌ می‌کوشید و آنان‌ را به‌ معایب‌ حکومت‌ استبدادی‌ و لزوم‌ مشروطه‌ آشنا می‌کرد. معروف‌ترین‌ اثر طالبوف‌  "کتاب‌ احمد" است‌. قهرمان ‌کتاب‌، فرزند خیالی‌ نویسنده‌ است‌ که‌ پرسش های‌ ساده‌ و در عین‌حال‌ حساسی‌ درباره ی ‌اوضاع‌ ایران‌ و علل‌ عقب‌ماندگی‌ آن‌ از پدر می‌پرسد و این‌ پرسش‌ و پاسخ‌، آیینه ی‌تمام‌نمایی‌ از مشکلات‌ و گرفتاری‌های‌ ایرانِ آن‌ روز را باز می‌تابانَد  .
 ۲-۱-۳- زین‌العابدین‌ مراغه‌ای‌
زین‌العابدین ‌مراغه‌ای‌ (۱۲۵۵-۱۳۲۸ ق‌) که‌ او نیز در جوانی‌ مهاجرت‌ کرد، از دیگر کسانی‌ است‌که‌ اثر معروف‌ او  "سیاحت‌نامه‌ ابراهیم‌ بیگ"‌ ، از نظر قدرت‌ نفوذ بر اندیشه‌ و افکار جامعه ی‌ ایران‌ و هواداران‌ ترقی‌ و اصلاحات‌، کم‌نظیر بوده‌ است‌.

۳- شکل‌گیری‌ رمان‌ تاریخی‌ 
 پس‌ از طالبوف‌ و مراغه‌ای‌، در سال‌های‌ ۱۲۸۴-۱۳۰۰ق‌ که‌ مردم‌ برای‌ به‌ سرانجام‌ رساندن‌ انقلاب‌ مشروطه‌ می‌کوشیدند و جنبش‌ ضد استعماری‌ در گوشه‌ و کنار مملکت‌ به‌ راه‌ افتاده‌ بود، رمان‌ تاریخی‌ به‌ عنوان‌ مطرح‌ترین‌ گونه‌ ادبی‌ رخ‌ نمود.
عمومن از محمدباقر میرزا خسروی‌ کرمانشاهی‌ (۱۲۲۶-۱۲۹۸ ق‌) یکی‌ از پیشروان‌ نثر نو‌ ادبی‌ به‌ عنوان‌ نویسنده‌ ی نخستین‌ رمان‌ تاریخی‌ ایران‌ نام‌ می‌برند. او رمان‌ "شمس‌ وطغرا" را در سال‌ ۱۲۸۷ ق‌ نوشت‌ و در آن‌، دوره ی‌ آشفته ی‌ حمله ی‌ مغول‌ را به‌ ایران‌، ترسیم‌ کرد. با این‌که‌ زمینه ی‌ اثر، تاریخی‌ است‌، خسروی‌ کوشیده‌ روایتی‌ عاشقانه ‌و گیرا، پر از ماجراهای‌ هیجان‌آفرین‌ پدید آورد.
شیخ‌موسی‌ کبودرآهنگی‌ ‌در سال‌ ۱۲۹۸ ق‌ رمان‌ تاریخی‌ "عشق‌ و سلطنت"‌ یا "فتوحات‌ کورش‌ کبیر" را چاپ کرد؛ میرزاحسن‌خان‌ بدیع‌ نصرت‌الوزاره‌ با چاپ‌ رمان‌ "داستان‌باستان" در سال‌ ۱۲۹۹ق‌. در تهران‌، و صنعتی‌زاده‌ کرمانی‌ با چاپ‌ "دام‌گستران" و رمان‌ تاریخی‌ "داستان‌ مانی"، نخستین‌ رمان‌های‌ تاریخی‌ را پدید آوردند.

۴- شکل‌گیری‌ رمان‌ اجتماعی‌ در ایران‌  
صنعتی‌زاده ‌علاوه‌ بر رمان‌ تاریخی‌، رمان‌ اجتماعی‌ نیز نوشت‌ که‌ به‌ قول‌ نویسنده‌ ی "از صبا تا نیما" ، رمان‌ "مجمع‌ دیوانگان" او نخستین‌ اتوپیا (مدینه‌ فاضله‌) در زبان ‌فارسی‌ است‌. مشفق‌ کاظمی‌ با نوشتن‌ "تهران‌ مخوف"، عباس‌ خلیلی‌ با رمان‌های‌ "روزگار سیاه"‌  (۱۳۰۳)  "انتقام"‌ (۱۳۰۴) و حاج‌ میرزا یحیی‌ دولت‌آبادی‌ با نوشتن‌ رمان‌ "شهرناز" در سال‌ ۱۳۵۵ ق‌. نوع‌ دوم‌ از رمان‌های‌ فارسی‌ را که‌ زمینه ی ‌اجتماعی‌ در آن‌ها تعمیم‌ بیش تری‌ داشت‌، با نمایش‌ گوشه‌هایی‌ از زندگی‌ معاصر، یا معایب‌ و مفاسد آن‌، پدید آوردند.

۵- داستان‌ مدرن‌ (پیش‌ از دهه‌ ی ۴۰)
۱- ۵ - جمال زاده‌؛ آغازگر راه‌ 
آن چه‌ به‌ عنوان‌ قصه‌ به‌ معنای‌ امروزی‌ و به‌ صورت‌ یک‌ شکل‌ نو ادبی‌ در غرب‌ بیش‌ از ۳۰۰ سال‌ سابقه‌ دارد، در ایران‌ عمر‌ آن‌ به‌ ۱۰۰ سال‌ نمی‌رسد و مجموعه ی‌ قصه‌های‌ کوتاه‌ "یکی‌ بود یکی‌ نبود" ،سرآغاز قابل‌ اعتنای آن‌ است‌. 
با  یکی‌ بود یکی‌ نبود یکی‌ از مهم‌ترین‌ رویدادهای ادبی‌ تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌ روی داده است‌. "با جمال زاده‌ نثر مشروطیت‌ قدم‌ در حریم‌ قصه‌ می‌گذارد و حکایت‌های‌ پیش‌ از مشروطیت‌ به‌ سوی ابعاد چهارگانه‌ ی قصه‌ یعنی‌: زمان‌، مکان‌، زبان‌ و علیت‌ روی‌ می‌آورند و کاریکاتورهای‌ دهخدا جای‌ خود را به‌ کاراکترهای‌ جمال زاده‌ می‌دهند؛ اگر چه‌ این‌ کاراکترها خود در مقایسه‌ با شخصیت‌های‌ قصه‌های‌ هدایت‌ و چوبک‌ و آل‌احمد، کاریکاتورهایی‌ بیش‌ نیستند، آن‌ها از یک‌ جوهر شخصی‌ و تا حدی‌ تشخصّ فردی ‌برخوردار هستند که‌ به‌ آسانی‌ می‌توان‌ آن‌ها را از کاریکاتورهای‌ اغراق‌ شده ی‌ چرند و پرند جدا کرد. عامل‌ علیت‌ ـ هر قدر هم‌ ناچیز ـ موقعیت‌ کاراکترهای‌ جمال زاده‌ را از کاریکاتورهای‌ دهخدا جدا می‌کند و از همه‌ بالاتر همه‌ یا بیش تر عوامل‌ و عناصر قصه ی‌ قراردادی‌ و قصه‌نویسی‌ حرفه‌ای‌، در قصه‌نویسی‌ جمال زاده‌ دیده‌می‌شود ".
هم ‌زمان‌ با جمال زاده‌، حسن‌ مقدم‌ (علی‌ نوروز) نیز چند داستان ‌کوتاه‌ نوشت‌؛ ولی‌ داستان‌نویسی‌ را چندان‌ جدی‌ نگرفت‌ و بعدها به ‌نمایش نامه‌نویسی‌ روی‌ آورد. اما جمال زاده‌ (۱۲۷۶-۱۳۷۷ق‌.) نخستین‌ ایرانی‌ای‌ است‌که‌ با نیت‌ و قصد و آگاهانه‌ و با ترکیبی‌ داستانی‌ و نه‌ مقاله‌ای‌، به‌ نوشتن ‌پرداخت‌ و نخستین داستان‌های‌ کوتاه‌ فارسی‌ را به‌وجود آورد. اگرچه‌ تا قبل‌ از هدایت‌، نیما و پیش‌ از او ـ و حتا‌ پیش‌ از جمال زاده‌ ـ علی‌ عمو (نویسنده ی‌ نشریه‌ ی خیرالکلام‌ رشت‌) و کریم‌ کشاورز (نویسنده ی‌ داستان‌ کوتاه‌ "خواب"‌ در مجله ی‌ فرهنگ‌ رشت‌) و دهخدا در نوشتن‌ داستان‌واره‌های‌ کوتاه‌ و مضمون های‌ زندگی‌ روزمره‌، جای‌ درخور ستایشی‌ دارند.
 ۲-۵-  هدایت‌ 
پس‌ از جمال زاده‌ باید از صادق‌ هدایت‌ به‌عنوان‌ شایسته‌ترین‌ میراث‌دار او نام‌ برد. هدایت‌ از فارغ‌التحصیلان‌ دارالفنون‌ و دبیرستان‌ سن‌ لویی‌ تهران‌ بود که‌ در سال‌ ۱۳۰۵ ش‌ با کاروان‌ دانش‌آموزان‌ اعزامی‌ به‌ اروپا به‌ بلژیک‌ فرستاده‌ شد تا در رشته ی‌مهندسی‌ راه‌ و ساختمان‌ تحصیل‌ کند؛ ولی او یک‌ سال‌ بعد برای‌ تحصیل‌ در رشته ی‌معماری‌ رهسپار پاریس‌ شد.  "هدایت‌ در اواخر سال‌ ۱۳۰۸ و اوایل‌ ۱۳۰۹ ش‌ نخستین‌ داستان‌های‌ زیبای‌ خود را به‌ نام‌های‌:  مادلن‌، زنده‌ به‌گور، اسیر فرانسوی‌ و حاجی‌ مراد در پاریس‌ نوشت و پس‌ از بازگشت‌ به ‌ایران‌ داستان‌ آتش‌پرست‌ و سپس‌ داستان‌های‌ داوود گوژپشت‌، آبجی‌ خانم‌  و مرده‌خورها  را در تهران‌ نوشت‌ و آن‌ها را با نوشته‌های‌ پاریس‌ یکجا در مجموعه‌ای‌ به‌ نام‌  "زنده‌ به‌گور" در سال‌ ۱۳۰۹ ش‌. منتشر کرد ".
بنابراین‌  زنده‌ به‌گور  نقطه ی‌ تحول‌ داستان‌نویسی‌ ایران‌ است‌ و از این‌ زمان ‌باید حیات‌ ادبی‌ جدیدی‌ را در ایران‌ در نظر گرفت. هدایت‌، در سال‌ ۱۳۱۵ ش‌. به ‌بمبئی‌ رفت‌. این‌ سفر اگر چه‌ کم‌تر از یک‌ سال‌ طول‌ کشید، موجب‌ شد که‌ او افزون ‌بر یافتن‌ اطلاعات‌ گسترده ای‌ درباره ی‌ ادبیات‌ فارسی‌ میانه‌ (پهلوی‌)، شاهکار معروف‌خود  "بوف‌ کور"  را که‌ در تهران‌ آغاز کرده‌ بود، به‌ پایان رسانَد و آن‌ را درهمان‌ سال‌ ۱۳۱۵ با خط‌ خود به‌ صورت‌ پلی‌ کپی‌ در نسخه های‌ اندکی و به‌ قولی‌ در ۱۵۰ نسخه‌ تکثیر کند. آل‌احمد بوف‌ کور را معروف‌ترین‌ اثر هدایت‌ می‌داند که‌به‌ دنبال‌ خود سلسله‌ای‌ از "بوف‌ کور" ها به‌ وجود آورده‌ است‌. "هدایت‌ در بوف‌کور  همه ی‌ زرّادخانه‌های‌ هنری‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاشته‌ است‌؛ جمله‌ها موجز، فشرده‌، شاعرانه‌ و با وجود سهل‌انگاری‌های‌ لفظی‌، مؤثر و فصیح‌ است‌. در پرداخت ‌ساخت‌ ساده‌ و انعطاف‌پذیر رمان‌ که‌ هم‌ لحظه‌های‌ شاعرانه‌ و ظریف‌ را باز می‌گوید و هم‌ صحنه‌های‌ پرخشونت‌ را ... توفیقی‌ چشمگیر دارد ".
 ۳- ۵ - بزرگ‌ علوی‌ 
علوی‌ که‌ هم‌چون‌ هدایت‌ از روشنفکران‌ تحصیل‌کرده ی‌ اروپا به‌ شمار می‌آید، نخستین‌ قصه‌های‌ قابل‌ توجهش‌، مربوط‌ به‌ همان‌ سال‌های‌ تحصیل‌ در اروپاست‌ که‌در آن‌ها نوعی‌ گرایش‌های‌ رمانتیک‌ نزدیک‌ به‌ روحیه ی‌ ایرانی‌ وجود دارد. او به‌تدریج‌ شیوه ی کار خود را تغییر داد و قصه‌های‌ ممتازی‌ همچون‌:  نامه‌ها، رقص‌ مرگ‌، گیله‌مرد و رمان‌ "چشم‌هایش" را نوشت‌. ساختار این‌ رمان‌ ـ که‌ شاید بتوان‌ آن‌ را به ترین‌ اثر علوی‌ دانست‌ ـ با وجود وصف‌ صحنه‌های‌ اجتماعی‌ آن‌-  غنایی‌ است‌. این‌ شیوه‌ در داستان‌های‌ کوتاه‌ او نیز راه‌ یافته‌ است‌. چمدان‌، نامه‌، ورق‌پاره‌های‌ زندان‌، میرزا، ۵۳ نفر، موریانه‌ و هویت‌  (۱۳۷۷) از دیگر آثار اوست‌.

 ۴-۵ - صادق چوبک‌ 
"خیمه‌شب‌بازی"‌ نخستین مجموعه ی‌ قصه‌های‌چوبک‌ است‌ که‌ در‌ سال‌ ۱۳۲۴ش به‌ شیوه ی‌ قصه‌نویسان‌ پیشرو پدید آمده‌ و بر آثار نسل‌ نویسندگان‌ هم‌عصر او و پس‌ از وی‌ سایه‌ افکنده ‌است‌. براهنی‌ قصه‌های‌کوتاه‌ چوبک‌ را در تلفیقی‌ متناسب‌ با تکنیک‌ ادگار آلن‌پو (قصه‌نویس‌ و شاعر آمریکایی‌) و تکنیک‌ قصه‌نویسی‌ اواخر سده ی نوزده‌ روسیه‌ می‌داند. ولی رمان‌" تنگسیر"  را که‌ بر پایه ی‌ جهان‌بینی‌ رئالیستی‌ بنا نهاده‌ شده‌ است‌، به‌ لحاظ ‌ویژگی‌های‌ نثری‌، زیباترین‌ اثر چوبک‌ دانسته‌اند. پس‌ از تنگسیر، سنگ‌ صبور آخرین‌ رمان‌ چوبک‌ است‌. پس‌ از خیمه‌شب‌بازی‌ سه‌ مجموعه‌ ی دیگر از قصه‌های‌کوتاه‌ چوبک‌ به‌ نام‌های‌:  انتری‌ که‌ لوطی‌اش‌ مرده‌ بود، روز اول‌ قبر و چراغ‌ آخر، نیز چاپ‌ و منتشر شده‌ است‌.
۵-۵- به‌آذین‌  
به‌آذین‌ (محمود اعتمادزاده‌) پرکارترین‌ و تأثیرگذارترین‌ نویسنده‌ای‌ است‌که‌ برای‌ مقابله‌ با سنت‌های‌ تاریخ‌نویسی‌ در رمان‌ و مفاخره‌ به‌ گذشته‌های‌ دور، به‌ نگارش‌  "دختر رعیت"‌  (۱۳۳۱) دست‌ زد که‌ در شمار نخستین‌ داستان‌های‌ روستایی ‌واقع گرایانه ی‌ فارسی‌ قرار می‌گیرد. از به‌آذین‌ پیش از نشر دختر رعیت‌، دو مجموعه‌ داستان‌ به‌ نام‌های‌ پراکنده‌  (۱۳۲۳) و  به‌ سوی‌ مردم‌  (۱۳۲۷) انتشار یافته‌ است‌. ولی مجموعه‌ داستان‌ "مهره‌ مار" و رمان‌ "از آن‌ سوی‌ دیوار" (۱۳۵۱) از آثار جدیدتر اوست‌ که‌ در مجموع‌ از آثار گذشته ی‌ او چندان‌ فاصله‌ نگرفته ‌است‌.
۶-۵ - جلال آل‌احمد
آل‌احمد که‌ در داستان‌هایش‌ به‌نوعی‌ تعادل‌ و تصویر بی‌طرفانه‌ از صحنه‌های‌ زندگی‌ دست‌ یافته‌ است‌، نویسنده‌ای‌ است‌ مسئول‌ و متعهد؛ با نگاهی‌ اجتماعی‌تر نسبت‌ به‌ پیشینیان‌ خود و فردیتی‌ کم‌تر و با تعهد آمیخته‌ با منش‌ روشنفکری‌ اجتماع‌گرا که‌ عمومن آثارش‌ در وجه های گوناگون، خالی‌ از این‌ دیدگاه‌ و نگرش‌ نیست‌.  مدیر مدرسه‌، نفرین ‌زمین‌، سه‌ تار، زن‌ زیادی‌، پنج‌ داستان‌، دید و بازدید  و "ن‌ و القلم"  ازمشهورترین‌ آثار داستانی‌ اوست‌. اگر چه‌ چند تک‌ نگاری‌ و کتاب‌های‌ "غرب‌زدگی‌" و "در خدمت‌ و خیانت‌ روشنفکران"‌ نیز از آثار مشهور اوست‌، که‌ تفکر اجتماعی‌ و ادبی‌ نویسنده‌ را تا پس‌ از سال‌های‌ چهل‌، نشان‌ می‌دهد.
۷- ۵ -ابراهیم گلستان‌ 
ابراهیم‌ گلستان‌ در نخستین مجموعه ی‌ داستانش‌  "آذر ماه‌ آخر پاییز"  (۱۳۲۸) نشان‌ داده‌ است‌ که‌ در به‌کارگیری‌ صنعت‌ داستان‌نویسی‌، به‌ ویژه‌ پیروی‌ از شیوه‌ و شگرد نگارشی‌ فالکنر، چیره‌دست‌ است‌.  شکار سایه‌، اسرار گنج‌دره‌ جنی‌ و "جوی‌ و دیوار" و "تشنه‌" از دیگر مجموعه‌های‌ داستانی‌ اوست‌ که‌ نویسنده‌ در مجموع‌ آن‌ها در شکستن‌ زمان‌ و به‌ زمان‌ حال‌ آوردن‌ رویدادها‌، موفق‌ بوده‌ است‌.
۸-۵ - بهرام‌ صادقی‌ 
هم‌ ارز با آل‌احمد و گلستان، بهرام‌ صادقی‌ سر برمی‌کند و از سال‌ ۱۳۳۷ نخستین‌ قصه‌هایش‌ را در مجله ی سخن‌ به‌ چاپ‌ می‌رساند. صادقی‌ جست‌وجوگر لایه‌های‌ عمیق‌ ذهنی ‌بازماندگان‌ نسل‌ شکست‌ است‌. دو اثر معروف‌ صادقی‌ عبارتند از:  ملکوت‌، "سنگر و قمقمه‌های‌ خالی".

۶- داستان‌ مدرن‌ (پس‌ از دهه‌ ی ۴۰)
از دهه‌ چهل‌ به‌این‌ سو، به‌تدریج‌ باید حساب‌ تازه‌ای‌ برای‌ ادبیات‌ داستانی‌ ایران‌ گشود: غلامحسین‌ ساعدی‌ در نمایش‌ و تشریح‌ فقر، هوشنگ‌ گلشیری‌ با آوردن‌ تکنیک‌تازه‌ای‌ در نوشتن‌ ـ به‌ویژه با شازده‌ احتجاب‌ ـ، نادر ابراهیمی‌ با حکایت های ‌شبه‌ کلاسیک‌، جمال‌ میرصادقی‌ با ایجاد طیف‌ جدیدی‌ از قصه‌ در حد فاصل‌ زندگی‌سنتی‌ و نو و محمود دولت‌ آبادی‌ با رئالیسمی‌ برخاسته‌ از مکتب‌ گورکی‌ و توانایی‌ کم‌مانند در توصیف‌ و بیان‌ حرکت‌،  احمد محمود، اسماعیل‌ فصیح‌،علی‌اشرف‌ درویشیان‌، ناصر ایرانی‌، علی‌محمد افغانی‌، منصور یاقوتی‌ و نسل‌جدیدی‌ از نویسندگان‌ هم‌چون‌: احمد مسعودی‌، محمود طیاری‌، مجید دانش‌، آراسته‌ و ... و زنان‌ داستان‌نویسی‌ چون‌ مهشید امیرشاهی‌، گلی‌ ترقی‌، شهرنوش‌ پارسی‌پور، غزاله‌ علیزاده‌ و چهره‌ شاخص‌ این‌ گروه‌، سیمین‌ دانشور، هریک‌ بخش‌ عمده‌ای ‌از تحول‌ داستان‌نویسی‌ سال‌های‌ پس‌ از چهل‌ را به‌ خود اختصاص ‌دادند.
۱-۶ - سیمین‌ دانشور 
سیمین‌ دانشور در این‌ میان‌ با نوشتن‌ رمان‌ سووشون‌ (۱۳۴۸) به‌ سرعت‌ به‌ برجستگی‌ شایسته‌ای‌ رسید.
برای ‌سووشون‌ در بخش رمان‌ اجتماعی‌ ایران‌ منزلت‌ مهمی‌ قایلند و این‌ اثر را نخستین ‌اثر کامل‌ در نوع‌ "رمان‌ فارسی‌" به‌ شمار می‌آورند. سیمین‌ دانشور چند مجموعه ی‌ داستان‌ کوتاه‌ و دو جلد از رمان‌ "جزیره‌ سرگردانی"‌ را نیز در سال‌های‌ اخیر نوشته‌ است‌ که‌ این‌ اثر به‌ نظر مخاطبان‌ او در اندازه‌های ‌سوشون‌ نیست‌  .
۲-۶ - احمدمحمود و معاصرانش‌ 
در میان‌ داستان‌نویسان‌ دهه ی‌ چهل‌ به‌ بعد، احمد محمود که‌ رمان‌ "همسایه‌ها"ی‌ او (۱۳۵۳) از نظر گستردگی‌ و تنوع‌ ماجراها، تعداد شخصیت‌ها و گستردگی‌ لحن‌ محاوره‌ای‌ و توصیفات‌ جزء به ‌جزء از حرکات‌ و گفت‌وگوها در میان‌ رمان‌های‌ ایرانی‌ ممتاز است‌، با رمان‌های‌ داستان‌ یک‌ شهر ، زمین‌ سوخته‌، مدار صفر درجه‌ و ... همچنان ‌داستان‌سرای‌ جنوب‌ ایران‌ (خوزستان‌) باقی‌مانده‌است‌. اگر  همسایه‌های‌ احمدمحمود (متولد ۱۳۱۰) را فصل‌ ممیزه‌ای‌ در رمان‌نویسی‌ اواخر سال‌های‌ پیش از پیروزی‌ انقلاب‌ بهمن به شمار آوریم، انصاف‌ حکم‌ می‌کند طلیعه‌ جدیدی‌ را که ‌با بره‌ گمشده‌ راعی‌ (۱۳۵۶) اثر هوشنگ‌ گلشیری‌، باید زندگی‌ کرد احمد مکانی‌ (مصطفی‌ رحیمی‌)،  سگ‌ و زمستان‌ بلند  (۱۳۵۴) شهرنوش‌ پارسی‌پور، مادرم‌ بی‌بی‌جان‌  (۱۳۵۷) اصغر الهی‌، سال‌های‌ اصغر  (۱۳۵۷) ناصر شاهین‌بر و  شب‌ هول‌     (۱۳۵۷)  هرمز شهدادی‌، روی‌ کرد، به ‌یاد داشته‌ باشیم‌ و جلد نخست‌ اثر تحسین‌برانگیز محمود دولت ‌آبادی‌، کلیدر  (۱۳۵۷) را نیز به‌ عنوان‌ یک‌ رمان‌ روستایی ‌با همه ی ارزش‌های‌ حرفه‌ای‌ رمان‌نویسی‌، در چشم‌انداز ادبیات‌ داستانی‌ به‌ شایستگی‌ ببینیم‌ و باب‌ جدیدی‌ را با آن‌ها بگشاییم‌.
۳-۶ - محمود دولت‌آبادی‌ 
دوره ی‌ کامل‌ کلیدر با (۱۰جلد) پس‌ از انقلاب‌ بهمن‌ منتشر شده‌ است‌. این‌ رمان‌ عظیم‌ از رویدادهایی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ در محیط‌های‌ عشایری‌ و روستایی‌ خراسان‌ می‌گذرد و به‌ طور عمده‌، رمانی‌ اجتماعی‌ ـ حماسی‌ است‌. اشخاص‌ آن‌ برخاسته‌ از موقعیت ‌اجتماعی‌ و حماسی‌ هستند و بر آن‌ نیز اثر می‌گذارند و خط‌ کلی‌ داستان،‌ مبارزه‌ای ‌دهقانی‌ ـ عشیره‌ای‌ است‌ و در نهایت‌ بر ضد حاکمیت‌ ستمشاهی‌. دولت‌آبادی‌ این ‌زمینه ی‌ فکری‌ را پیش‌ از کلیدر نیز در داستان‌های‌ گاواره‌بان‌، اوسنه‌ باباسبحان‌، لایه‌های‌ بیابانی‌  و ... نشان‌ داده‌ است‌. رمان‌ جای‌ خالی‌ سلوچ‌ (۱۳۵۶) نیز داستان‌ فقر و محرومیت‌ مردم‌ است‌ و درگیری‌های‌ روستاییان‌ و ایلات‌شرق‌ ایران‌ را بازتاب می دهد و تصویرهای‌ حقیقی‌ از زندگی‌ این‌ مردم‌ را به‌ دست‌می‌دهد. آخرین‌ رمان‌ مطرح‌ و قابل‌ اعتنای‌ دولت‌آبادی‌، "روزگار سپری‌ شده‌ مردم‌سالخورده"‌ ، همچنان‌ روایت‌گر محرومیت‌ها و فقر عمومی‌ است‌ و داستان‌ که‌ از زبان ‌سامون‌ و یادگار ـ دو راوی‌ از یک‌ خانواده‌ ـ نقل‌ می‌شود، حکایت‌گر ماجراهای ‌تلخی‌ است‌ که‌ بر سر مردم‌ روستایی‌ در سبزوار از سال ۱۳۰۱ تا دوره ی‌ پس‌ از شهریور ۱۳۲۰ رفته‌ است‌  .

۷- داستان‌ نویسی‌ در دهه های ‌ ۶۰ و ۷۰ 
پس‌ از دولت‌آبادی‌ در دهه‌ ۶۰ از چهره‌های‌ شاخص‌ داستان‌نویسی‌ به‌ شرح‌ زیر می‌توان‌ نام‌ برد:

رضا براهنی‌: رازهای‌ سرزمین‌ من‌  (۱۳۶۶)، محسن‌ مخملباف‌: باغ‌ بلور (۱۳۶۵)، منیرو روانی‌پور: اهل‌ غرق‌ (۱۳۶۸) و دل‌ فولاد  (۱۳۶۹). احمد آقایی‌: چراغانی‌ در باد  (۱۳۶۸)، شهرنوش‌ پارسی‌پور: طوبا و معنای‌ شب‌ (۱۳۶۷)، اسماعیل‌ فصیح‌: ثریا در اغما (۱۳۶۲) و زمستان‌ ۶۲  (۱۳۶۶) و مجموعه‌ قصه‌های‌ نمادهای‌ دشت‌ مشوش‌  (۱۳۶۹) و عباس‌ معروفی‌: سمفونی‌ مردگان‌  (۱۳۶۸). این رمان‌ آخری که ‌به‌ نظر برخی‌ از صاحب‌نظران‌ به‌ لحاظ‌ ویژگی‌های‌ ساختاری‌ قابل‌ مقایسه‌ با خشم‌ و هیاهوی‌  فالکنر است‌، سرنوشت‌ اضمحلال‌ یک‌ خانواده‌ و بیان‌ کننده ی‌ فنا و تباهی‌ ارزش‌هاست‌.
عباس معروفی‌، دهه‌ هفتاد را نیز با رمان سال‌ بلوا  (۱۳۷۱) آغاز می‌کند. او که‌ از تجربه ی‌ سمفونی‌ مردگان‌ گذشته‌ است‌، با سال‌ بلوا به ‌فرازی‌ نو در رمان‌ معاصر می‌رسد.
در سال‌ ۱۳۷۲، ابراهیم‌ یونسی‌ که‌ در ترجمه‌، چهره ی‌ سرشناسی‌ است‌، رمان‌ گورستان‌ غریبان‌  را ـ که‌ بیان‌ گوشه‌ای‌ از تاریخ‌ مبارزات‌ مردم‌ مناطق‌ کردنشین‌ است‌ ـ عرضه‌ می‌کند و اسماعیل‌ فصیح‌ با سه‌ رمان‌، فرار فروهر  (۱۳۷۲)، باده‌ کهن‌  (۱۳۷۳) و  اسیر زمان‌ (۱۳۷۳) همچنان‌ پرکار می‌نماید. اما چهره ی‌ داستانی‌ فصیح‌ را بیش تر باید در دو رمان‌ ثریا دراغما و زمستان‌ ۶۲ جست‌وجو کرد.
رمان‌ رژه‌ بر خاک‌ پوک‌  (۱۳۷۲) اثر شمس‌لنگرودی‌ و مجموعه‌ قصه‌ قابل‌ توجه‌ "یوزپلنگانی‌ که‌ با من‌ دویده‌اند"  (۱۳۷۳) نوشته‌ ی بیژن‌ نجدی‌، آثار ماندگار و اثرگذاری‌ هستند که‌ در سال‌های‌ اوایل‌ دهه ی ‌هفتاد نشر یافته‌اند و جامعه ی‌ ادبی‌ ما از آن‌ها بی‌تأثیر نبوده‌ است‌.
آخرین ‌رمان‌ مطرح‌ سال‌های‌ دهه‌ هفتاد، رمان‌ آزاده‌ خانم‌ نوشته ی‌ رضا براهنی‌، اثری ‌است‌ آوانگارد و به ‌طوری‌که‌ از خود اثر و از قول‌ نویسنده‌اش‌ برمی‌آید، ضد واقعیت‌گرا و ضد مدرن‌ است‌. ولی ظرافت‌ها و زیبایی‌های‌ ویژه ی‌ این‌ رمان‌ آن اندازه هست‌ که‌ نتوان‌ به‌ آسانی‌ از آن‌ چشم‌ پوشید  .

۸- پس‌ از دهه ی‌ ۷۰
از میان‌ داستان‌نویسان‌ دهه ی‌ ۷۰ باید در ادبیات‌ داستانی‌ امروز نام‌هایی‌ چون‌: امیرحسین‌ چهل‌تن‌، جواد مجابی‌، محمد محمدعلی‌، مسعود خیام‌، اصغر الهی‌، منصور کوشان‌، رضا جولائی‌، شهریار مندنی‌پور، منیرو روانی‌پور، خاطره‌ حجازی‌، زویا پیرزاد، حسین‌ سناپور، حسن‌اصغری‌، ابوتراب‌ خسروی‌، قائم‌ کشکولی‌ و... را در حافظه ی‌ بیدار خود به‌ عنوان‌ خواننده ی‌ حرفه‌ای‌ داستان‌ نگه‌ داریم‌ و نگرنده ی‌ راه‌ دشوار ولی‌ پیوسته ی‌ داستان ‌متفاوت‌ این‌ عصر باشیم‌.
نخل‌های‌ بی‌سر نوشته ی‌ قاسم علی‌ فراست‌، عروج‌ نوشته ی‌ ناصر ایرانی‌،  سرور مردان‌ آفتاب‌ نوشته ی‌ غلامرضا عیدان‌ و اسماعیل‌ نوشته‌ محمود گلابدره‌ای‌ مقدمه‌ای‌ است‌ ـ اگرچه‌ نه‌ چندان‌ روشمند و قوی‌ و منسجم‌ ـ بر آن چه‌ از نظر موضوعی‌، راهی‌ نو در ادبیات‌ داستانی‌ امروز ماست‌. 
داستان‌ جنگ‌ در جهان‌، بخش‌ عمده‌ای‌ از جایگاه‌ داستانی‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ و خوانندگان‌ فراوانی‌ دارد. جنگ‌ هشت‌ساله ی‌ ما نیز می‌تواند و باید در ادبیات‌ داستانی‌ جای‌ بیش تری‌ را تصاحب‌ کند، و بی‌گمان‌ نمونه‌های‌اندکی‌ را که‌ نام‌ بردیم‌، و رمان‌های‌ اوایل‌ جنگ‌  همچون‌:  زمین‌سوخته‌ احمد محمود و زمستان‌ ۶۲ اسماعیل‌ فصیح‌ و نمونه‌های‌ نه‌چندان‌ قابل‌توجهی‌ که‌ در سال‌های‌ اخیر چاپ‌ شده‌ است‌، در این‌ راه‌ بسنده‌ نیست.

 منابع‌
 ـ آرین‌پور، یحیی‌:  از صبا تا نیما (ج‌ دوم‌(،تهران‌، شرکت‌ سهامی‌ کتاب‌های‌ جیبی‌، ۱۳۵۰.
 ـ براهنی‌، رضا:  قصه‌نویسی‌ ،تهران‌: نشرنو، ۱۳۶۱.
 ـ جمال‌زاده‌، سیدمحمدعلی‌:  یکی‌ بود یکی‌ نبود، معرفت‌، بی‌تا، بی‌جا.
 ـ رب‌گری‌یه‌، آلن‌:  قصه‌ نو، انسان‌ طرز نو ، ترجمه ‌دکتر محمدتقی‌ غیاثی‌، تهران‌: امیرکبیر، ۱۳۷۰. 
 ـ سپانلو، محمدعلی‌: نویسندگان‌ پیشرو ایران، تهران‌: نگاه‌، ۱۳۶۶.
 ـ سلیمانی‌، محسن‌:  چشم‌ در چشم‌ آینه، تهران‌: امیرکبیر، ۱۳۶۹. 
 ـ شمخانی‌، محمد:  "قصه‌ قصه‌ مؤلف ‌است‌" ،روزنامه‌ جامعه‌، سال‌ یکم‌، شماره‌ یکم‌، اردیبهشت‌ ۱۳۷۷. 
 ـ عابدینی‌،حسن‌:  صد سال‌ داستان‌نویسی‌ در ایران‌ (ج‌ ۱)، تندر، ۱۳۷۶. 
 ـ قربانی‌،محمدرضا:  نقد و تفسیر آثار محمود دولت‌ آبادی، آروین‌، ۱۳۷۷.
 ـ کوندرا، میلان‌:  هنر رمان‌ ، ج‌ سوم‌، ترجمه‌ پرویز همایون‌پور، تهران‌: نشر گفتار، ۱۳۷۲. 
 ـ گلشیری‌، احمد:  داستان‌ و نقد داستان‌،  (ج‌ ۱)، تهران‌: نگاه‌، ۱۳۷۱. 
 ـ مرادی‌صومعه‌سرایی‌، غلامرضا: "پایانی‌ برای‌ قصه‌نویسی‌ سنتی‌"، رشت‌، ویژه‌ نامه‌ ادبی‌ و هنری‌ کاچ‌، ۱۳۷۲.
 ـ مویزانی‌، الهام‌:  آینه‌ها، جلداول‌، تهران‌: روشنگران‌، ۱۳۷۲. 
 ـ ؟ :  نظریه‌ رمان، ترجمه‌ حسین‌ پاینده‌، تهران‌: وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌، ۱۳۷۴.

 

سایت ساراشعر 

منبع : نامه پارسی شماره های ۴۲ و ۴۳

باتشکر

فرزانه عنایتی 


قالب های شعر فارسی 1

$
0
0



سلام و سلام و سلام 

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

به نظر من احوال پرسی تو حال و هوای نوروز و فروردین ،کار بیهوده ایه . کیه که تو این روزای سرشار از زندگی، از اومدن بهار انرژی نگرفته باشه ؟ حال و هوای عید آدم رو زنده میکنه،کافیه همین الان برید تو هوای آزاد ، یک نفس عمـــــــــــــــــــــــــــیق بکشید و بعدشم 

الهی به امید تو 

به قول آقای نقی پور : 

الهی سفره دلتون خندون، لباتون چون گل شکوفا، چشمه دلتون صاف و با صفا...

 

الهی خدا براتون بزرگاتونو نگه داره، بده بهتون هرچی دلاتون کم داره...

سال تحویل

پای سفره هفت سین

کنار بزرگای خانواده ( که ایشاا.. سایشون 1000 سال بالای سرمون باشه )

وقتی دارین دعای سال تحویل رو زمزمه میکنید

مارو هم یادتون باشه برای همه دعای خیر کنید و سال جدید رو با انرژی خیلی مثبت شروع کنید

پیشاپیش عید نوروز رو خدمت شما عزیزان تبریک عرض میکنم .

 

 

امروز هم تصمیم گرفتم با هم (من +شما) انواع قالب های شعر فارسی رو بررسی کنیم اما به دلیل طولانی بودن مطالب و اینکه از خواندن مطلب خسته نشید این پست به دو قسمت تقسیم میشه، راستی آدرس وبلاگ جدید دکتر موسوی این هست

www.bahal22.persianblog.ir

و اما عیـــــــــدی : کانون وبلاگهای ادبی پرشین بلاگ براتون مقاله ای با عنوان نوروز از دیدگاه شاعران رو تقدیم شما میکنه امیدوارم مفید و آموزنده باشه

 عیدی

و امروز:

قالـــــب هـــای شـــعــــر فـــــارسی 1

(قصیده-مثنوی-غزل-قطعه -ترجیع بند-ترکیب بند)

منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصرع ها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند. 

به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است. 


1- قالبهای کهن 

در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است. 
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است : 

قصیده 

مثنوی 

غزل 

قطعه 

ترجیع بند 

ترکیب بند 

مسمط 

مستزاد 

رباعی 

دو بیتی 

تصنیف 

چهارپاره 

مفرد 

تضمین



2- قالبهای نوین 


تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت. 
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است. 
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند. 
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود. 
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است. 

قالب نیمایی 

شعر آزاد 

شعر سپید

 




اینک به اجمال به شرح و توضیح قالب های شعر فارسی می پردازیم. ابتدا به بیان قالب های سنتی می پردازیم :

قصیده


قصیده نوعی از شعر است که دو مصراع بیت اول و مصراع های دوم بقیه ی بیت های آن هم قافیه اند. 
طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد. 

لحن و موضوع قصیده حماسی است و در آن از مدح و مفاخره و هجو و ذم و .... سخن می رود و مسائل دیگر از قبیل مسائل اخلاقی و دینی و وصف طبیعت در قصیده جنبه فرعی دارد. 

هر چند قصاید شاعرانی چون ناصرخسرو به موضوعات مذهبی و فلسفی و منوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند اما مضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری نیز موضوع اصلی مدح کردن شاهان است. 

قصیده قالب رایح شعر فارسی از اوایل قرن چهارم تا پایان قرن ششم است و از این تاریخ به بعد غزل اندک اندک جای آن را می گیرد اما اوج قصیده سرائی در قرون پنجم و ششم است. 

در قرن ششم بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح از رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصیده که اصل موضوع آن ستایش ممدوح در پایان شعر است جای خود را به دیگر قالب های شعری می دهد هر چند از این دوره به بعد هم قصیده دیده می شود اما دیگر قالب رایج نیست و غزل حتی وظیفه اصلی قصیده که مدح باشد را نیز بر عهده می گیرد. 

سرانجام در قرن هفتم سعدی در طی قصیده ای مرگ قصیده را رسماً اعلام می کند و ساختمان سنتی آن در هم می شکند. 

بعضی قصیده را "حماسه دروغین" خوانده اند چرا که در ادبیات حماسی قهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از توان بشر معمولی انجام می دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملاً او ا می شناسیم و می دانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند بکار می رود. 

در قصیده هایی که در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است به نمونه های خوبی از این اغراق ها بر می خوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است. 

نمونه ای از قصیده 

قصیده "بهاریه" فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمود غزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود: 

بهار تازه دمید، ای به روی رشک بهار 
بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار 
همی به روی تو ماند بهار دیبا روی 
همی سلامت روی تو و بقای بهار 
رخ تو باغ من است و تو باغبان منی 
مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار! 
به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک 
به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار 
همیشه عادت او بر کشیدن اسلام 
همیشه همت او نیست کردن کفار 
عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد 
بلند همت تو بر سپهر دایره وار 
کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی 
کجا رسد بر کردارهای تو گفتار؟ 
تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز 
همی رود ظفر و فتح، بر یمین و یسار 
خدایگان جهان باش، وز جهان برخور 
به کام زی و جهان را به کام خویش گذار

 

غزل 

"غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. 

در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. 
این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی. 

ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند. 

غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد: 

......................الف///////// ...................... الف 
...................... ب ////////// ...................... الف 
...................... ج ////////// ...................... الف 

موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. 

هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است. 



نمونه ای از غزل سعدی: 

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم 
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم 
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم 
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم 
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد 
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم 
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی 
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش 
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم 
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم 
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب 
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم 
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم 
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم 
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت 
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم 
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن 
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم 
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل 
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم 

نمونه ای از غزل حافظ: 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی 
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی 
دایم گل این بستان شاداب نمیماند 
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی 
دیشب گله زلفش با باد همیکردم 
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی 
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند 
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی 
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد 
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی 
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم 
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی 
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست 
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی 
ای درد توام درمان در بستر ناکامی 
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی 
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم 
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی 
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست 
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی 
زین دایره مینا خونین جگرم می ده 
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی 
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد 
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی 

نمونه ای از غزل عراقی: 

نخستین باده کاندر جام کردند 
ز چشم مست ساقی وام کردند 
چو با خود یافتند اهل طرب را 
شراب بیخودی در جام کردند 
ز بهر صید دلهای جهانی 
کمند زلف خوبان دام کردند 
به گیتی هرکجا درد دلی بود 
بهم کردند و عشقش نام کردند 
جمال خویشتن را جلوه دادند 
به یک جلوه دو عالم رام کردند 
دلی را تا به دست آرند، هر دم 
سر زلفین خود را دام کردند 
چو خود کردند راز خویشتن فاش 
عراقی را چرا بدنام کردند؟

 

قطعه

"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است. 

......................الف///////// ...................... ب 
...................... ج ////////// ...................... ب 
...................... د ////////// ...................... ب 

قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند. 

قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است. 

پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ...... 

شکل تصویری قطعه به شکل زیر است: 



علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعه ای از یک قصیده است. 

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست 

پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است 

خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟ 

او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است 

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!! 

(انوری) 
 

مثنوی 

واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند.

از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود. 

خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود. 

مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند. 

سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد. 

قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود. 

نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی 

حکایت 

یکی گربه در خانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود 
روان شد به مهمان سرای امیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر 
چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید 
اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیر زن

 

 

ترجیع بند

ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود. 

بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است. 

از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است: 


که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو 



نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی 

دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم 

کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم 

پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم 

گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم 

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم 

زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش 

یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش 

ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش 

تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش 

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم 

ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک 

پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک 

ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک 

مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک 

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم 

** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجیع بند باشد.

 

ترکیب بند 

ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند. 

از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست. 





نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی 


دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی

 سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی 

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

 یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت 

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت 

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

 باعث گرمی بازار شدش من بودم


** توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است.

 

با تشکر

فرزانه عنایتی

 

قالب های شعر فارسی 2

$
0
0

سلام به دوستداران شعر و ادبیات ، مخصوصا کسانی که همیشه و هر لحظه همراه ما ،منتظر هستند که کانون زودتر از این بروز شود .

باید به حضورتان عرض کنم برنامه ای که برای کانون پیش از این گذاشته بودیم این بود که هر دو هفته یک بار بروز شویم ولی متاسفانه بخاطر مشغله های موجود برنامه به یک ماه تغییر کرد . باز هم از تمام دوستانی که پیگیر برنامه های کانون هستند عذر خواهی میکنم

و امروز با ادامه قالب های شعر فارسی در خدمت شما هستیم 

قالـــــب هـــای شـــعــــر فـــــارسی 2

(مسمط_مستزاد_رباعی_دوبیتی_تصنیف_چهارپاره_مفردات_تضمین_نیمایی_سپید_موج نو)

مسمط 

مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود. 

و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است. 



مانند: 

گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین



باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است

از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است

نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین



مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است. 


دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم

شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم


این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت: 

دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا

زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم

که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.

 

 

مستزاد

مستزاد شعری است که در آخر مصراع های یک رباعی یا غزل یا قطعه، جمله ی کوتاهی از نثر آهنگین و مسجع اضافه می کنند که از لحاظ معنی به آن مصراع مربوط است ولی با وزن اصلی شعر هماهنگ نیست. 

در واقع کلمه ی مستزاد به معنی "زیاد شده" هم همین معنی را می دهد و علت نام گذاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراع است. 




نمونه ی چند مستزاد 

گیرم که ز مال و زر کسی قارون شد ---------- مرگ است زپی! 

یا آن که به علم و دانش افلاطون شد ---------- کو حاصل وی؟ 

اندوخته ام ز کف همه بیرون شد ---------- کو ناله ی نی؟ 

ز اندیشه کونین دلم پرخون شد ---------- کو ساغر می؟ 
(مشتاق اصفهانی) 

گر حاجت خود بری به درگاه خدا ---------- با صدق و صفا 

حاجات ترا کند خداوند روا ---------- بی چون و چرا 

ز نهار مبر حاجت خود در بر خلق ---------- با جامه ی دلق 

کز خلق نیاید کرم وجود و عطا ---------- بی شرک و ریا 
(سنا) 

 



رباعی


"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است. 

"رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود. 

سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود. 

رباعی در قدیم را از لحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد: 

الف) رباعی عاشقانه: مثل رباعی های رودکی 

ب) رباعی صوفیانه : مثل رباعی های ابوسعید ابوالخیر، عطار و مولوی 

ج) رباعی فلسفی: مثل رباعی های خیام 




شکل رباعی به صورت زیر است: 

..................... الف ///////// ..................... الف 

..................... ب ///////// ....................... الف 

البته در زمانهای قدیم بعضی رباعی ها دارای چهار مصراع هم قافیه بودند. 

نمونه هایی از رباعی: 

جز من اگرت عاشق شیداست بگو ----- ور میل دلت به جانت ماست بگو 

ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ----- گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو 
(مولوی) 

هر سبزه که بر کنار جویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است 

پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است 
(خیام)

 

 

دوبیتی

کلمه ی "دوبیتی" علاوه بر اینکه در مورد رباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است. دوبیتی شعری است که دارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود. رباعی نیز در واقع یک نوع دوبیتی است که وزن خاصی دارد. بیشتر دو بیتی های مربوط به بابا طاهر است. 


نمونه هایی از دو بیتی های باباطاهر: 

دل عاشق به پیغامی بسازد ----- خمارآلوده با جامی بسازد 

مرا کیفیت چشم تو کافی است ----- ریاضت کش به بادامی بسازد 

*** 

ز دست دیده و دل هر دو فریاد ----- هر آنچه دیده بیند دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش ز فولاد-------------زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 

*** 

جوونی هم بهاری بود و گذشت ----- به ما یک اعتباری بود و بگذشت 

میون ما و تو یک الفتی بود. ------ که آن هم نوبهاری بود و گذشت

 

 

تصنیف 

بوی جوی مولیان آید همی ------ یاد یار مهربان آید همی 

این شعر منسوب به رودکی را که همراه با چنگ خوانده میشده شاید بتوان تصنیف دانست و از آن به بعد نیز عده ای از شاعران اشعار خویش را همراه با عود و چنگ می خوانده اند. 

در قرن ششم و هفتم تصنیف سرائی معمول بوده چنانکه دولتشاه سمرقندی نوشته است عبدالقادر عودی برای ابن حسام هروی (متوفی به سال 737- ه � ق) تصنیفی سرود. 

در روزگار صفویه نیز سرودن تصنیف معمول و متداول بوده است از جمله تصنیف سازان می توان به شاهمراد خوانساری اشاره کرد که تصنیف های متعددی را سرود. 

در عهد زندیه تصنیف های زیادی درباره رشادت لطفعلی خان زند سروده شد. 

در زمان ناصرالدین شاه قاجار نیز ترانه های زیادی دهان به دهان برگشت که می توان به تصنیف هائی که درباره ظل السلطان در دوران حکومتش در اصفهان و یا تصنیف درباره ی ماشین دودی شهر ری اشاره شد اما مشهورترین تصنیف ساز دوره قاجاریه میرزا علی اکبر خان شیدا بود که همراه با تصنیف، سه تار می زد. 

عارف قزوینی تصنیف ساز و شاعر معروف اولین کسی بود که تصنیف را برای مقاصد سیاسی و میهنی سرود 
ملک الشعرای بهار و رهی معیری نیز از تصنیف سازان معروف بودند. 

نمونه ای از تصنیف های ملک الشعرای بهار که در دستگاه ماهور خوانده می شود: 

زمن نگارم / خبر ندارد/ بحال زارم/ نظر ندارد 

خبر ندارم / من از دل خود / دل من از من / خبر ندارد 

کجا رود دل که دلبرش نیست/ کجا پرد مرغ / که پر ندارد 

امان ازین عشق / فغان ازین عشق / که غیر خون / جگر ندارد 

همه سیاهی/ همه تباهی / مگر شب ما / سحر ندارد 

بهار مضطر مثال دیگر / که آه و زاری / اثر ندارد

 

 

چهارپاره 


"چهارپاره" از قالب های جدیدی است که همزمان با رواج شعر نو بوجود آمده است. 

"چهارپاره" مجموعه ای از دو بیتی هایی است که در کل یک شعر را می سازند. 

دو بیتی های تشکیل دهنده چهارپاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند. 

نمونه ای از چهارپاره: 


فالگیر


کند وی آفتاب به پهلو فتاده بود ----- زنبورهای نور زگردش گریخته 


در پشت سبزه های لگدکوب آسمان----- گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته 


***


کف بین پیرد باد درآمد ز راه دور ----- پیچیده شال زرد خزان را به گردنش 


آن روز میهمان درختان کوچه بود ----- تا بشنوند راز خود از فال روشنش 



***



در هر قدم که رفت درختی سلام گفت----- هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد 


او دست های یک یکشان را کنار زد ----- چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد 



***



آن قدر خواند که زاغان شامگاه ----- شب را ز لابلای درختان صدا زدند 


از بیم آن صدا به زمین ریخت برگ ها----- گویی هزار چلچله را در هوا زدند 



***



شب همچو آبی از سراین برگ ها گذشت ----- هر برگ همچو نیمه دستی بریده بود 


هر چند نقشی از کف این دست ها نخواند ----- کف بین باد طالع هر برگ دیده بود 

(نادر نادرپور)

 

 

 

مفردات


هر شعری حداقل یک بیت دارد. 

"مفرد" شعری تک بیتی است که شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند. 

"مفرد" یا همان "تک بیت" اغلب برای بیان نکته های اخلاقی به کار می رود. 

در "مفرد" گاهی دو مصراع هم قافیه هستند و گاهی دارای قافیه نیستند. 


بعضی از شعرا دارای تک بیت های زیادی هستند، مانند سعدی که در پایان دیوانش به تعداد زیادی از این "مفرد" ها بر می خوریم که تحت عنوان "مفردات" تقسیم بندی شده اند. 

بعضی گفته اند که "مفرد" در واقع همان ضرب المثل است که به شعر بیان شده است. 

نمونه هایی از مفرد: 

پای ملخی نزد سلیمان بردن ----- زشت است ولیکن هنر است از موری 

*** 

مردی نه به قوت است و شمشیر زنی ----- آن است که جوری که توانی نکنی

 

 

تضمین 

تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند. 

در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند. 

مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود: 

من از آن روز که در بند تو ام آزادم ----- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم 

و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است. 

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ----- ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم 


و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید: 

حافظ از جو ر تو، حاشا که بگرداند روی ---- من از آن روز که در بند تو ام آزادم 

اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند. 

مثلاً غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است. 

این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است. 

یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است. 

قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است: 

ابیاتی که به رنگ نارنجی آورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است. 


سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ----- یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟ 

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟----- هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست 

مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست ----- یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست 



لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس----- به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس 

پایبند تو ندارد سر دمسازی کس----- موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس 

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس----- که به هر حلقه‌ی زلف تو گرفتاری هست 



بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست----- به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست 

فارغ از جلوه‌ی حسنت در و دیواری نیست----- ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست! 

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست----- در و دیوار گواهی بدهد کاری هست 



روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم----- شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم 

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم ----- نزد اعمی صفت مهر منور نکنم 

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟----- همه دانند که در صحبت گل خاری هست 
 

 




در پایان به شرح و توضیح مهمترین قالب های نو می پردازیم:

شکل نیمائی که به آن شعر آزاد گویند. 

نیمایی شعری است با وزن عروضی منتها ارکان آن مانند شعر سنتی محدود به دو و سه و چهار رکن نیست و قافیه جای منظم و مشخصی ندارد. اشعار نیما و اخوان و فروغ و سپهری و بیشتر شاعران نو پرداز بدین شکل است. 


نمونه ای از شعر نیمایی از فروغ فرخزاد: 

"هدیه" 

من از نهایت شب حرف می زنم 
من از نهایت تاریکی 
و از نهایت شب حرف می زنم 

*** 

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور 
و یک دریچه که از آن 
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم 


__________________________________________________ _____________________________________

سپید

شکل شاملوئی که بدان شعر سپید گویند. این نوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است: 

نمونه ای از شعر احمد شاملو: 

"سرود برای مرد روشن که به سایه رفت" 

قناعت وار 
تکیده بود 
باریک و بلند 
چون پیامی دشوار 
در لغتی 
با چشمانی از سؤال و عسل 
و رخساری بر تافته از حقیقت و باد 
مردی با گردش آب 
مردی مختصر 
که خلاصه خود بود 
خر خاکی های در جنازه ات به سوء ظن می نگرند 

*** 

بیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند 
تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود 
آزمون ایمان های کهن را 
بر قفل معجرهای عقیق 
دندان فرسوده بود 
بر پرت افتاده ترین راه ها 
پو زار کشیده بود 
رهگذری نا منتظر 
که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت 

*** 

جاده ها با خاطره ی قدم های تو بیدار می مانند 
که روز را پیشباز می رفتی 
هر چند سپیده تو را 
از آن پیشتر دمید 
که خروسان بانگ سحر کنند 
مرغی در بال هایش شکفت 
باغی درد رختش 
ماد رعتاب تو می شکوفیم 
در شتابت 
مادر کتاب تو می شکوفیم 
در دفاع از لبخند تو 
که یقین است و باور است 
دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند 

این شعر را احمد شاملو در رثای جلال آل احمد سروده است.

__________________________________________________ _____________________________________


موج نو

شعر موج نونه تنها وزن عروضی ندار بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید هم مشخص نیست و در حقیقت فرق آن با نثر در معنای آن است. 

در شعر سپید تشبیهات و استعارات با زبان شعر بیان می شود و جز لطافت و تاثیرگذار معنوی، در ظاهر فرقی با نثر ندارد. 

نمونه ی شعر موج از احمد رضا احمدی: 

"قلب تو....." 

قلب تو هوا را گرم کرد 
در هوای گرم 
عشق ما تعارف پذیر بود و 
قناعت به نگاه در چاه آب 

*** 

مردم که در گرما 
از باران آمدند 
گفتی از اطاق بروند 
چراغ بگذارند 
من ترا دوست دارم 

*** 

ای تو 
ای تو عادل 
تو عادلانه غزل را 
در خواب 
در ظرف های شکسته 
تنها نمی گذاری 
در اطراف انفجار 
یک شاخه له شده انگور است 
قضاوت فقط از توست 

*** 

شاخه ابریشم را از چهره ات بر می دارم 
گفتم از توست 
گفتی: نه باد آورده است 

*** 

هنگام که در طنز خاکستری زمستان 
زمین را تازیانه می زدی 
خون شقایق از پوستم بر زمین ریخت

 

باتشکر از سایت ساراشعر

اصول داستان نویسی

$
0
0

سلام سلام سلام

نمیدونم چقدر علاقمند به داستان نویسی هستید یا در طول هفته چندتا کتاب میخونید ؟

اما موضوع کانون ادبی در این پست اختصاص داده شده به داستان نویسی . پس اگه از این دسته آدمهایی هستید که به داستان نویسی علاقمندند، امروز رو با ما بگذرونید .

اصــــــول داســـــتان نویـــــسی

ریموند کارور

ترجمه شقایق قندهاری


از زمان چخوف تا جیمز جویس، داستان کوتاه معرف رمان و داستان مدرن بود و آن را تشریح و مشخص می کرد. پس از آن بود که داستان کوتاه به صورت یک گونه ادبی توسط نویسندگان آمریکایی تعریف و مشخص شد. در این مقاله یکی از برجسته ترین نویسندگان آمریکا دلایل گرایش خود را به داستان کوتاه، در مقایسه با رمان بازگومی کند.

در اواسط دهه 1960 بود که متوجه شدم به راحتی نمی توانم حواس خود را روی آثار داستانی بلند متمرکز کنم. تا مدتی علاوه بر اینکه در خواندن آثار روایی بلند مشکل داشتم، در خلق و نگارش چنین آثاری نیز همین دشواری را تجربه کردم. میزان تمرکز و توجه ام از لحاظ مدت زمانی کاهش یافته بود؛ به طوری که من دیگر صبر و شکیبایی لازم برای نگارش رمان را در خودم نمی دیدم. قضیه پیچیده ای است که در این جا صحبت درباره اش به شدت خسته کننده خواهد بود.

با این حال می دانم دلیل اینکه امروزه به وفور شعر می سرایم و داستان کوتاه می نویسم، به همین موضوع برمی گردد. امکان دارد مدام تغییر حالت بدهید، اما معطل نمانید و کاری انجام دهید. در مورد شخص من شاید به این خاطر بود که آن موقع با اینکه هنوز سی ساله نشده بودم، تمام انگیزه های جدی و بزرگم را از دست داده بودم. اگر هم چنین بود، به گمانم برای من که اتفاق خوبی بود. نویسنده ای که قدری شانس و انگیزه داشته باشد، می تواند در کارش خوب پیش برود. انگیزه بیش از حد و بد شانسی، یا حتی نداشتن شانس به کل، می تواند کشنده باشد. برای داستان نویسی استعداد نیز لازم است.
برخی از نویسندگان خیلی مستعد هستند؛ من نویسنده ای را نمی شناسم که بی استعداد باشد. با این حال برخورداری از زاویه دیدی خاص و منحصر به فرد و در عین حال دقیق برای نگریستن و دیدن هر چیز و نیز یافتن بافت و ساختار مناسب برای بیان همان نوع نگرش خاص، مقوله و موضوع دیگری است. به گفته "جان ایروینگ" "جهان در نگاه گارپ" جهانی فوق العاده شگفت انگیز است. در نگاه کسان دیگری چون " فلانری اوکانر" ، "ویلیام فاکنر" و "ارنست همینگوی" جهان طور دیگری است. هر نویسنده ای مانند "چیور"، "آپدایک"، "سینگر"، "استانلی"، "آن بیتی"، "سینتیا اوزیک"، "دونالد بارتلمی"، "ماری رابیسون"، "بری هانا" و...هریک بنا به نوع دیدگاه و طرز تلقی خود جهانی را خلق می کند.
این مقوله در خصوص سبک و نثر نیز تا حد زیادی وضعیت مشابهی دارد، گرچه فقط به سبک محدود نمی شود. نویسنده در هر آنچه که می نویسد، به طور خاص و مشخص امضا یا به عبارتی نشانه منحصر به فردی از خود به جای می گذارد. جهان خلق شده از آن اوست و نه هیچ شخص دیگری. و به این صورت می توان نویسنده ای را از نویسنده ای دیگر باز شناخت؛ که این امر ربطی به استعداد ندارد. همه استعدادهای فراوانی دارند. اما نویسنده ای که به طرز منحصر به فرد و خاصی به امور و رویدادها می نگرد، و به علاوه به این طرز تلقی و بینش بیان هنری خاصی می بخشد، همان نویسنده ای است که دست کم می تواند تا مدتی در این عرصه حضور داشته باشد.
"ایساک دینسن" گفته بود که هر روز مقدار اندکی می نویسد؛ بدون امید و بدون ناامیدی و سر خوردگی. روزی همین نکته را بر روی کارتی خواهم نوشت و آن را بر روی دیوار کنار میز تحریرم می چسبانم. هم اکنون نیز تعدادی از همین کارتها روی دیوار دارم. " یگانه اصل اخلاقی نویسندگی بیان بسیار دقیق مطلب است." از "ازرا پاند". البته تمام حرف این نیست، اما اگر نویسنده ای در بیان مطلب خود دقیق باشد و از این امتیاز برخوردار، لااقل در مسیر درست قرار گرفته است.
کارتی دارم که بخشی از یکی از داستان‌های چخوف را رویش نوشته‌ام؛
" ... و ناگهان همه چیز برایش روشن شد." این واژگان برای من سرشار از شگفتی، امکان و احتمال هستند. من شیفته بیان گویا و ساده آن هستم و از اشاره ضمنی اش به امر مکاشفه لذت می برم. به علاوه اسرارآمیز نیز هست. تا پیش از آن چه چیزی مبهم و نامشخص بوده است؟ و چگونه است که هم اکنون همه چیز دارد مشخص می شود؟ چه اتفاقی افتاده است؟ به خصوص، اکنون چه رخ داده است؟ در اثر چنین آگاهی ناگهانی و غیر منتظره‌ای مسایلی پیش می آید. من خودم به ناگهان دچار احساس آسودگی خاطر؛ انتظار و حتی پیش بینی می شوم.
یک بار شنیدم "جفری وولف"، نویسنده، به عده ای دانشجوی نویسندگی گفت:" از هیچ ترفند پیش پا افتاده ای استفاده نکنید." این را نیز باید بر روی کارتی نوشت. من آن را تا اندازه ای اصلاح می کنم و می گویم: " هیچ ترفندی به کار نبرید." من از ترفند بیزارم. من به محض مشاهده کوچکترین نشانه ای از ترفند یا هرگونه حقه و شگرد در اثری داستانی بلافاصله به دنبال پوشش استتاری آن می گردم. شگردها همیشه و به هر صورت کسل کننده هستند و من خودم زود حوصله ام سر می رود و کسل می شوم که البته باز هم شاید به خاطر تمرکز حواس اندک من باشد. اما نوشته هایی که به ظاهر بسیار ساختگی، تصنعی یا لوس و مسخره به نظر می آید، موجب خواب آلودگی ام می شود. نویسندگان برای عرضه و فروش اثر خود لزوما به شگرد و ترفند نیاز ندارند تا برجسته ترین افراد این حیطه باشند. گاهی اوقات نویسنده ای باید بتواند با پذیرش خطر اینکه امکان دارد ابله جلوه کند، می باید فقط به یک چیز زل بزند و با معطوف شدن بر روی آن ، غروب خورشید یا حتی لنگه کفشی کهنه، با حیرت و شگفت زدگی مات و مبهوت آن شود.
چند ماه پیش "جان بارت" در نشریه New York Times Book Review گفت که ده سال قبل بیشتر شاگردان او در سمینار داستان نویسی به " نوآوری صوری و رسمی" علاقه مند بودند؛ که این امر دیگر در عمل مصداق ندارد. او از این نگران است که در دهه 1980 نویسندگان بخواهند رمانهای لوس و بیمزه ای در خصوص مامان و باباها بنویسند. او نگران زوال و نابودی تجربه گرایی است؛ آن هم توام با آزاد اندیشی. چنانچه ببینم دور و برم بحث های غم انگیزی درباره "نو آوری صوری و رسمی" در جریان است، کلافه و عصبی می شوم. اغلب اوقات " تجربه گرایی" به مفهوم داشتن مجوزی برای سهل انگاری، بلاهت یا حتی تقلید در نویسندگی است. آنچه به مراتب ناگوارتر است، اینکه چنین به اصطلاح نوآوری مجوزی می شود برای سنگدل ساختن و از خود بیگانگی خواننده. بیشتر وقت ها این دست نوشته ها هیچ گونه خبر جدیدی درباره وضعیت جهان به ما نمی دهد؛ و در نهایت منظره ای را توصیف می کند. توصیف این منظره به چند تپه شنی، شمار اندکی مارمولک در این طرف و آن طرف محدود می شود، اما خبری از بشر و آدم نیست؛ جایی که هیچ بنی بشری در آن سکونت ندارد و تنها مورد علاقه و توجه شمار بسیار اندکی از دانشمندان متخصص است.

بخش دوم

باید توجه داشت که در داستان تجربه واقعی نو و اصیل است و به سختی به دست می آید و کسب آن مایه خوشی و سرور است. اما نوع نگرش و تلقی شخص دیگری به امور و چیزها؛ به عنوان مثال "بارتلمی" نباید توسط دیگران تقلید شود. چون به هرحال کاری بی فایده است و بی حاصل. تنها یک بارتلمی وجود دارد و اگر نویسنده دیگری بخواهد حس و حال منحصر به فرد و خاص یا حتی شرح جزییات و صحنه پردازی های وی را تصاحب کند و آن را به عنوان سر فصل و نوآوری اثر خود قرار دهد، فقط وقت خویش را تلف کرده است و با دنیایی آشفتگی، ناکامی و از همه بدتر خود فریبی مواجه می شود. همان گونه که "ارزا پاند" تاکید داشت، تجربه گرایان واقعی باید " همه چیز را از نو بسازند" و طی این روند مسایل و چیز هایی را برای خود کشف کنند. با این حال اگر نویسندگان با حس و عاطفه خود خداحافظی نکرده باشند، مایلند همچنان با ما در ارتباط باشند و اخبار و مسایل خاص دنیای خود را با ما در جریان بگذارند.
 در شعر و داستان کوتاه امکان نوشتن درباره اشیا و چیزهای بسیار عادی و حتی پیش پا افتاده وجود دارد؛ آن هم با بکار گیری زبانی عادی و درعین حال دقیق و موشکافانه و با توصیف همان چیزها؛ مثل یک صندلی، پرده پشت پنجره، یک عدد چنگال، سنگ یا حتی گوشواره یک زن، آن هم با قدرتی تکان دهنده و شگرف. می توان

 سطری دیالوگ به ظاهر خسته کننده و یکنواخت نوشت و همزمان لرزه بر اندام مخاطب انداخت؛ همان شور و شعف هنرمندانه ای که کسی مانند " ناباکوف" داشت. این دست نوشته ها را بیش از دیگر نوشته ها می پسندم. من از نوشته های ناشیانه، همین طوری و شانسی بیزارم؛ خواه زیر بیرق و در استتار کسب تجربه به پرواز درآمده باشد و خواه بیان واقع گرایانه موضوعی با ناشیگری باشد. در داستان کوتاه فوق العاده "ایساک بابل" با عنوان " گی دی موپاسان"، راوی درباره داستان نویسی چنین می گوید: " هیچ آهنی نمی تواند با نیرو و قدرت جمله ا ی که در سر جای درست خودش قرار گرفته، در قلب نفوذ و اثر کند." به نظرم باید این نکته را بر روی کارتی بزرگ نوشت.
 "ایوان کونل" جایی گفته بود که وقتی می بیند دارد داستان خود را بازخوانی می کند و ویرگول هایش را در می‌آورد، و باز از نو داستان را می خواند و ویرگول ها را دو مرتبه سر جای قبلی شان می گذارد، متوجه می شود که کارش با آن داستان به پایان رسیده است. من به این منش و دقت نظر به دلیل کاری که در حال انجام است، احترام می گذارم. دست آخر آنچه در اختیار داریم همین واژگان هستند که چه بهتر که واژگان درست و به جا باشند و البته همراه با علامت گذاریهای صحیح تا به شایسته ترین صورت ممکن منظور مورد نظر را برسانند. اگر واژگان در اثر بار احساسی و عاطفی لجام گسیخته و بی محابای نویسنده اش صقیل و سنگین باشند، یا به هر سببی چندان مشخص و دقیق نباشند، به بیانی اگر عبارات و واژگان نامفهوم و گنگ باشند، چشمان مخاطب به راحتی از روی آنها عبور می کند؛ بدون اینکه چیزی دریافت شود. در چنین حالتی حس و حال هنری خاص مخاطب دیگر در گیر کار نمی شود. "هنری جیمز" اسم چنین نگارش نگون بختی را " شرح و بازگویی ضعیف" می خواند.
 من دوستانی دارم که به من گفته اند که مجبور شده اند کتابی را شتابزده به دست چاپ بسپارند، چون به پولش نیاز داشته اند، ناشر یا ویراستار کتاب را خواسته، و یا حتی کسی مانند همسر به آنها متکی بوده و خلاصه برای نوشته ای که چندان خوب نبوده به نوعی عذرخواهی کرده اند. زمانی که از رمان نویسی شنیده ام : " بهتر بود زمان بیشتری را صرف این کارم می کردم." بهت زده شده ام و به شدت متعجب. حتی هنوز هم اگر به این حرف بیندیشم، باز شگفت زده می شوم؛ گرچه دیگر به آن فکر نمی کنم. این موضوع به من ارتباطی ندارد. با این حال اگر نمی توانیم نوشته ای را به همان خوبی که باید در نهان می دانیم بنویسیم، پس چرا اصلا این کار را انجام بدهیم؟! در نهایت، رضایت خاطر ناشی از انجام کار به شایسته ترین صورت ممکن و شاهد اصلی این سخت کوشی و تلاش همان چیزی است که می توانیم با خود به گور ببریم. دلم می خواست به آن دوستم بگویم؛ ترا به خدا برو سراغ یک کار دیگر. حتما برای امرار معاش راههای ساده تر و همراه با صداقت بیشتری هم وجود دارد. یا اینکه دست کم در حد توانت این کار را به بهترین شکل ممکن انجام بده و تا جای ممکن از قابلیت ها و استعدادهایت استفاده کن، اما بعد سعی نکن عذر و بهانه بیاوری و خودت را توجیه کنی. نه گله کن و نه چیزی را توضیح بده!
 "فلانری اوکانر" در مقاله ای با عنوان بسیار گویای " نگارش داستان کوتاه"، از نوشتن به صورت عملی همراه با مکاشفه سخن می گوید. اوکانری می گوید زمانی که می نشست تا بر روی داستان کوتاهی کار کند، اغلب نمی‌دانست به کجا می خواهد برود. او می گوید بعید می داند که بیشتر نویسندگان هنگام شروع یک داستان بدانند می خواهند به کجا بروند و چه مسیری در پیش رو دارند. او برای نمونه از داستان
 " مردمان خوب روستایی"Good Country People سخن می گوید که وقتی شروع به نوشتن آن کرد، چطور داستانی را خلق کرد که پایان آن برایش اصلا قابل پیش بینی نبود:
 
 "زمانی که شروع کردم به نگارش این داستان، هیچ نمی دانستم یک پزشک با پای چوبی در آن است. یک روز صبح دیدم دارم بدن هیچ مقدمه ای درباره دو زنی می نویسم که چیزهایی درباره شان می دانستم. و تا آمدم به خودم بیایم، متوجه شدم دختر یکی از آنها پای مصنوعی چوبی دارد. بعد هم شخصیت "بایبل" فروشنده را وارد کار کردم؛ بدون آن که بدانم می خواهم با او چه کار کنم. حتی تا ده دوازده سطر قبل از آن که بخواهد پای چوبی را بدزدد، اصلا نمی دانستم می خواهد چنین کاری بکند! اما هنگامی که متوجه شدم قرار است چنین اتفاقی بیفتد، فهمیدم امری است اجتناب ناپذیر. "
 
 سالها پیش وقتی این مطلب را خواندم، حسابی شوکه شدم که کسی چون او و به طور کل کسی بتواند به این روش بنویسد. همیشه می پنداشتم که این راز ناخوشایند تنها از آن من است و به خاطر آن قدری ناراحت بودم. به نظرم رسید که نوشتن داستان کوتاه به این روش برخی از ضعف و کاستی های مرا برملا ساخت. یادم می آید با خواندن آنچه او در باب این موضوع بیان کرده بود، به طور شگرفی شاد و امیدوار شدم.
 یک بار نشستم تا داستانی را بنویسم که در آغاز کار فقط جمله اولش به ذهنم خطور کرده بود؛ و البته داستان خیلی خوبی هم شد. چند روزی بود که همین جمله اول مدام در ذهنم می گشت: " مرد مشغول کار با جارو برقی بود که تلفن زنگ زد." می دانستم که در این جمله داستانی نهفته است که می خواهد بازگو شود. این را با تمام وجودم حس می کردم؛ اینکه با آن آغاز داستانی همراه است. و ای کاش فرصتی پیدا می کردم برای نوشتن آن. من وقت مناسبی هم نصیبم شد؛ زمانی که به اندازه 12 تا 15 ساعت بود؛ البته اگر قصد داشتم از آن استفاده کنم. و البته همین کار را نیز کردم؛ صبح همان روز نشستم و نخستین جمله را نوشتم؛ و بلافاصله باقی جمله ها پشت سر هم سرازیر شدند. من این داستان را درست مثل یک شعر ساختم؛ هر جمله را بر روی یک سطر می نوشتم و بعد از سر سطر شروع می کردم. خیلی زود توانستم داستانی را در دل همان سطرها ببینم و دانستم که آن داستان از آن من است؛ همان داستانی که دلم می خواست بنویسمش.
 از داستان های کوتاهی که با حس بیم و هراس همراه هستند؛ خوشم می آید. به نظر من اندکی حس هول و هراس در داستان کوتاه مناسب و به جا است. از یک جهت این ویژگی به خاطر سیر و روند داستان خوب است. داستان باید حتما " تنش" داشته باشد؛ همان حس اینکه اتفاقی در شرف وقوع است و مسایلی بی امان در جریان می باشد؛ چون در غیر این صورت در اکثر موارد اساسا داستانی در کار نخواهد بود. آنچه موجب خلق تنش در اثری داستانی می شود، تا حدی وابسته به کلمات ملموس و عینی است که به یکدیگر پیوسته و مرتبط شده تا درنهایت عمل داستانی را نمایان کند. و البته چیزهایی هم که به طور ناگفته در داستان بیرون مانده را نیز شامل می شود؛ همان موارد و عبارات ضمنی؛ به بیانی همان لایه های زیرین واژه ها که به ظاهر زیر پوسته صاف رویی پنهان شده است.
 " پریتچت" داستان کوتاه را به این صورت تعریف می کند: " داستان کوتاه همان چیزی است که در حین مشاهده و عبور از گوشه چشم دیده می شود." به بخش "گوشه چشم" توجه کنید. در ابتدا همان گوشه چشم است و بعد جان بخشیدن به آن؛ همان که با تبدیل به چیزی که دم و لحظه را روشن می کند، و البته اگر قدری شانس داشته باشیم مفاهیم و پیامد های دیگری را نیز در برخواهد داشت. وظیفه نویسنده داستان کوتاه این است که آن لحظه گذرا از گوشه چشم را از هر نظر تحت پوشش قرار بدهد و آن را با تمام قدرتش بازگو نماید. او هوش و ذکاوت و استعداد، حس توازن و تناسب، توانمندی و ذکاوت ادبی خود را یک جا جمع می کند تا بگوید هر چیز در عالم واقع به راستی چگونه است و خود وی آنها را چطور می بیند؛ نگرشی که منحصر به فرد و خاص خود او است. و این کار با به کارگیری زبان بسیار دقیق و گویا انجام می شود؛ همان زبانی که برای مخاطب جزییاتی را زنده می کند که داستان را برایش آشکار و ملموس می گرداند. برای اینکه تمامی جزییات ملموس و عینی باشند و مفهوم مورد نظر را برسانند؛ زبان داستان باید موشکافانه، دقیق و بسیار مشخص باشد. امکان دارد واژگان به حدی صریح و دقیق باشند که در ابتدا بی روح و بسیار علنی به نظر برسند، ولی باز هم می توانند بار معنایی خاصی به همراه داشته باشند و در صورت استفاده درست، کارکرد لازم و به جای خود را ایفا کند.

مجله خانه داستان

باتشکر

فرزانه عنایتی

خبــــر خبـــــر

$
0
0

سلام به همه دوستان عزیزی که همیشه همراه با کانون ادبی هستند و مشتاقانه به سوی ادبیات میشتابند .

توجه داشته باشید که فیلم دیدن و کتاب خواندن به صورت مداوم با نگاهی منتقدانه  یا در نظر گرفتن نکات مثبت و نکات منفی خواه حرفه ای ،خواه مبتدی ، هیچوقت فراموش نشه

ضمن این باید عرض کنم کارگاه های ادبیات چه مجازی و چه حضوری میتونه خیلی مفید باشه / که در پست های قبل به معرفی کارگاه مجازی ادبیات اشاره ای کردم (http://adabi.persianblog.ir/post/186/).

از نکات بسیار مهم دیگه آشنایی با شاعران و نویسندگان مطرح و خوب دنیاست که انشاا... از ماه آینده تصمیم گرفتم در هر پست با یک نویسنده یا شاعر موفق مصاحبه ای داشته باشیم

در پست بعدی با دکتر سید مهدی موسوی شاعر بزرگ پست مدرن مصاحبه رو آغاز میکنیم

باید عرض کنم سوالات شما در این مصاحبه ها اولویت اصلی را دارند.

سوالات خودتون از ایشون رو در بخش نظرات همین پست بگذارید.

با آرزوی موفقیت برای همه ی شما 

ترانه های عامیانه

$
0
0

سلام دوستان گلم . خوبید ؟

من که این روزها رو اصلا خوب نیستم

امروز باید دوبار تسلیت عرض کنم / خبرهای ناگوار هر روز بیشتر میشه شاید بشه خیلی هاشو با بغض قورت بدیم اما خیلی ها رو نمیشه .. نمیشه .. نمیشه 

1.درگذشت تعداد زیادی از هموطنان عزیزمون در زلزله آذربایجان شرقی و روستاهای اطراف رو به خانواده های داغ دارشون تسلیت عرض میکنم.

2.درگذشت شاعر جوان و دوست خوبم "محمد کاظم محمدی-سروش "که علی رغم مشکلاتش ، فعالیت در حیطه شعر و ادبیات رو کنار نگذاشت و اگر سری به وبلاگ سرد و سوت و کور این روزهایش بزنید حتما مقالات ادبی زیادی رو مشاهده خواهید کرد ...

سروش جان یادت گرامی

امــــــــــــــروز :

"ترانــه های عامیــانه و برخـی مشخصـات فنــی و هنـــری آنــها (بخش اول ) _ احسان

طبری" 

از زمانی که نویسنده و پژوهنده ی معاصر ایران صادق هدایت به جمع آوری مصالح فرهنگی و فولکوریک پرداخت و " متل" ها و " اوسانه"ها و آداب و رسوم مردم (نیرنگستان) و غیره را گردآورد، تا امروز، در این زمینه کار زیادی انجام گرفته است. این کار هنوز به اندازه ی کافی طبقه بندی نشده و به ویژه افکار تحلیلی و تعمیمی درباره ی فرهنگ عامیانه، با آن که این جا و آن جا ذکر گردیده، ولی هنوز نضج کافی نیافته است زیرا به طور اساسی، ما در مرحله ی تدوین و گردآوری مصالح هستیم.

یکی از رشته های مهم فرهنگ عامیانه، ترانه های عامیانه است که هدایت آن ها را با نام خود برگزیده ی " اوسانه" توصیف کرده است. واژه ی ترانه (در پهلوی: " ترنگه" ) واژه ی بسیار کهنه و شاید یک واژه صوتی است و پژوهش هایی که انجام  گرفته نشان می دهد که از دیرباز تصنیف های عامیانه را " ترانه " می خوانده اند . این ترانه های عامیانه که نام مصنف آن ها روشن نیست، دارای منشاء های پیدایش به کلی متفاوتی هستند و مضمون آن ها نیز سخت متنوع است؛ مثلن: برای ابراز عشق، برای دست انداختن کسی، برای لالایی یا نوازش کودک، برای قصه گویی یا برای آغاز کردن و یا پایان دادن به قصه ها، برای بازی و سرانجام به عنوان شعر و تصنیف که به شکل فردی یا با "دم گرفتن " خوانده می شود و هدقش بیان احساسات فردی یا اجتماعی است.

بررسی وزن، قافیه و مضمون و سبک هنری این ترانه های عامیانه، بررسی پاداش بخش سودمندی است. زیرا به احتمال قوی این ترانه ها، از این جهات یادآور کهن ترین اشکال شعر فارسی هستند. در این بررسی من نظریات خود را بر اساس ٨۷ ترانه ی عامیانه ی متداول در تهران (که نگارنده از روی نوشته ها یا از دهن ها گردآورده ام) می نویسم. انتشار مجموعه ای از این ترانه ها نه میسر است نه سودمند، زیرا بسیاری از آن ها ولو با تغییراتی، در "اوسانه" هدایت به دست داده شده است. وانگهی، در جریان یررسی، از این ترانه ها از جهات مختلف صحبت به میان خواهد آمد و نگارنده حدس می زند که میزان ترانه های گردآمده در نزد پژوهندگان اکنون از این ٨۷ ترانه بسی بیش تر است ولی همین قدر مصالح برای کار ما کافی است.

 

بخش اول : وزن

درباره ی وزن آن شعرهای ایرانی که از تأثیر عروض عرب آزاد است مانند شعرهای کهن اوستایی و پهلوی اشکانی و ساسانی و حراره ها و ترانه های عامیانه ی کهن به زبان پارسی دری و ترانه های عامیانه به زبان معاصر فارسی تحقیقات فراوانی انجام گرفته است. در میان این تحقیقات، نظریات پژوهندگان اروپایی مانند بنونیست، هنینگ و مار و نظریاتِ پژوهندگان ایرانی مانند بهار، هدایت و خانلری، دارای ارزش انکارناپذیری است. نگارنده این نظر پروفسور مار را که برای وزن در ترانه های عامیانه ی معاصر، ارزش کلیدی به منظور درک وزن در شعر کهن اوستایـی و پهلوی قایل است بـه نوبة خـود می پذیرم و نیـز بـا این تعریف خانلری که وزن ترانه های عامیانه هجایی یا عروضی صرف نیست بلکه کوتاهی و بلندی هجاها (که خانلری آن را "کمیت هجاها" ) می نامد و تکیه ها ی صوتی(٢) (که نقش آن ها در ترانه های عامیانه بیش از نقش آن در شعر عروضی فارسی است ) دو عنصر اساسی وزن در ترانه های عامیانه است نظر درستی است. شکل وزن " هجائی - کمی " هم اکنون در ادبیات فارسی و از آن جمله در ادبیات روسی بسیار متداول است که با توجه به خویشاوندی زبان ها خود قرینه ی دیگری بر صحت این مدعاست.

خانلری به درستی یادآور می شود که کمیت هجاها در ترانه های عامیانه قطعی نیست و به مناسبت وزن می تواند هجای بلندی را کوتاه یا هجای کوتاهی را بلند کرد.

ما وارد این مباحث که پژوهندگان درباره ی آن سخنان گفتنیِ بسیار گفته اند، نمی شویم و منظور ما از یک بحث علمی در عروض، محدود تر و تنها به دست دادن نمونه هایی از وزن شعر عامیانه است.(۳)

ما برای سهولت، این دو وزن را بر اساس شمارش هجاها  عرضه می داریم، زیرا بحور عروضی بر آنها قابل انطباق نیست و یا با تسامح بسیار قابل انطباق است. چنان که ویژگی این نوع ترانه های عامیانه است. مراعات  اکید تعداد هجاها در یک مصرع ضرور نیست و هجاها، البته بر اساس نوعی تناسب وزن و هماهنگی موسیقی، زیادتر یا کم تر می شوند ولی این کاست و افزود شماره ی هجاها بر گِردِ محور ثابتی است که آهنگ آن ترانه را به وجود می آورد و به طور عمده در ترانه ی مورد بحث تکرار می شود.

به طور قراردادی و با اندکی ساده کردن مطلب، ما وزن های ترانه های عامیانه در فارسی (لهجه ی تهران) را به وزن های کوتاه و بلند تقسیم می کنیم :

 

الف) وزن های کوتاه

 تحت این عنوان وزن های دارای حداقل سه تا شش هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود:

چهار هجایی:

سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل   ور و  ور و  ور

الله و هُپ، سنگ تُرُب، پشکل بز، بخور و بلُپ!

الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.

سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میاد.

پنچ هجایی:

این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.

تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟

یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !

شش هجایی (همراه با مصراع های هفت و هشت هجایی):

هم گل مگلونه، هم سفرة نونه، هم لنگ حمومه، هم حسنی به سر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هست، هم لحاف دوشش هست.

سه شکل نمونه وارِ  وزن های کوتاهِ ترانه های عامیانه را، صرف نظر از شکل های گوناگون آن، می توان با علامت گذاریِ مورد قبولِ بین المللی (o برای هجای کوتاه و - برای هجای بلند) به شکل زیر معین کرد:

١-  چهار هجایی:

سیزده بدر                              - o o -

سال دیگر                               - - o -

٢- پنچ هجایی:     

ای داد و بی داد                       o o - - -

 تخمه بو می داد                      - - - o o

۳- شش هجایی :

هم گل مگنونه                       o-o o o o

هم سفرة نونه                       o-o o o o

  اگر بخواهیم از افاعیل عروض عربی برای این چهار شکل زحافاتی بیاوریم، وزن اول با "فع فعلن"، وزن دومی با "فعلن فعولن"، و وزن سومی با " فعلن فعلاتن" قابل تقطیع است.

 

ب) وزن های بلند

تحت این عنوان وزن های دارای حداقل هفت تا یازده هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود.

هفت هجایی:

جمجمک برگ خزون، مادرش زینب خاتون، گیس داره قد کمون، از کمون بلند ترک، از شبق مشکی ترک، ننه جون شونه میخاد، شونة فیروزه میخاد، حموم سی روزه میخاد، ها جستم و واجسم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد، خانمی به قربونم شد.

چه دختری چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو  درمیاره، نخودارو  جاش میزاره، دهن آقاش میزاره، دیزی که در نداره، خاله خبر نداره.           

هشت هجایی:

به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شا بیاد با لشگرش، خدم و حشم پشت سرش، شاه زاده ها دور و  ورش، واسة پسر بزرگ ترش، آیا بدم، آیا ندم.

وزن های هفت و هشت هجایی از متداول ترین وزن ها در ترانه های عامیانه است و اگر بخواهیم نمونه های آن را بیاوریم، امثله به درازا می کشد. اگر این دو وزن را با علامت گذاری از جهت هجاهای بلند و کوتاه (به شکل تعمیمی آن) نشان دهیم، این دو شکل به دست می آید.

١- هفت هجایی:

جمجمک برگ خزون          - o o o o o o

مادرم زینب خانون            - - o o o o �                                               

٢- هشت هجایی:

به کس کسانش نمیدم    o - o o  - o o o

به همه کسانش نمیدم   o  - o o - o o o                                                           

وزن هفت هجایی را می توان بر اساس افاعیل عروضی با " فاعلاتن فعلن"‌ و وزن هشت هجایی را با " مفتعلاتن فعلن"‌ نشان داد. چون آن که یادآور شدیم، این وزن های عروضی با تمام نرمش ها و شکل هایی که وزن هجایی ضربی در ترانه عامیانه، طی گسترش شعر، به خود می گیرد تطبیق نمی کند ولی از آنجا که این اوزان عروضی به گوش آشناتر است ذکر آن را با همة تقریب و نسبیتی که در این امر وجود دارد، بی فایده نشمردیم. اگر می خواستیم دقت بیش تری به کار بریم، می بایست هر یک از این ورن ها را با چند قالب عروضی نشان می دادیم.

اینک در زمینه ی همین وزن های طولانی از وزن یازده تا دوازده هجایی که اغلب به صورت ترکیبی وجود دارد، نمونه ای بیاوریم.

یازده تا دوازده هجایی:

تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم و دورت می گردم، تو که ستاره میشی و دورم می گردی، منم ابری میشم تند تند می بارم ... الخ

درباره ی این ترانه ی مهم در بخش "مضمون"‌جداگانه سخن خواهیم گفت. وزن این ترانه به فهلویات و دو بیتی ها (مانند دو بیتی های باباطاهـر) نزدیک است و حتـا شایـد یکی است؛ جـز آن کـه دو بیتی های باباطاهر در اثر دخالت های "عالمانه" دستکاری شده و در قالب بحور عروضی قرار گرفته و قابل تقطیع عروضی است و حال آن که شاید از آغاز چون این نبوده است. به هر صورت این وزن ده هجایی نیز از مهم ترین وزن های عامیانه است و آن را می توان به "مفاعلین مفاعیل  مفاعیل" تقطیع کرد و یا بدین شکل نشان داد: -   - o  - o o o o- o o

ما از برخی شکل های وزن های نه هجایی و ده هجایی (که به شکل مستقل وجود ندارد یا نگارنده به آن برخورد نکرده و آن ها را نمونه وار نیافته است) صرف نظر می کنیم و در پایان بحث غیر فنی و مجملی که درباره ی وزن شعرهای عامیانه ی معاصر متداول در تهران کرده ایم، می گوییم که وزن های اصلی عبارت است از شش وزن مختلف که تنوع و گسترش خاصی دارد و هجاهای آن ها بسیار قابل انعطاف است (یعنی می توان آن را در هم فشرد یا طولانی ساخت) و تابع فونتیک عامیانه است و تکیه ی ضربی آن صریح تر از تکیه در شعرهای عروضی است یعنی اغلب وزن ضربی دارد، زیرا برای خواندن و نواختن ساخته شده است.

این سخنان تقریبی را باید تحقیقات آوانگاری، آواشناسی و صوت شناسی (فونتیک،فونولوژیک و آکوستیک) همراه بـا مطالعه ی مصالح انبوهی از شعرهای عامیانه دقیق تـر سازند. آن چه که در این جا گفته ایم شاید برای آغاز کار و نیز برای آن شاعرانی که مایلند با توجه به وزن های عامیانه و با مراعات ذوق و زبان عامیانه قطعاتی بسرایند، می تواند مفید باشد تا ادراک " غریزی" ‌خود را از وزن این شعرها به یک درک کمابیش عقلی و منطقی مبدل کنند و به تر بتوانند به فنون ترانه سازی عامیانه دست یابند. اینک پس از این بحث درباره ی وزن، به بحثی درباره ی قافیه در ترانه های عامیانه بپردازیم.

 


پی نوشت ها :

١- نام گذاری "متل"، "اوسانه" و "نیرنگستان" به ترتیب برای قصه ها و ترانه های عامیانه و آداب و رسوم خاص هدایت است.

٢- ‌Accent tonique

۳- اگر مساله ی فونتیک و وزن برخی شعرهای کهن اوستایی و پهلوی به طور قطع روشن بود، ما سودمند می شمردیم که در مقابل وزن های موجود ترانه های عامیانه، برخی وزن های کهن را بیاوریم. ولی این عمل ما را وارد  مقایسه های مشکوک می سازد. همان طور که  هنینگ به درستی در بررسی انتقادی نظریات دیگران یادآور شده است، در این زمینه نمی توان حکم قطعی داد. یعنی نمی توان درباره ی فونتیک زبان های مرده اظهار نظر کرد. شاید  وسایل معاصر زبان شناسی و فونولوژی ما را زمانی به حل این مشکل نایل گرداند، ولی اکنون جز حدسیات نمی توان تکیه گاه دیگری جست.

سالروز تولد احمد شاملو

$
0
0

با سلام  

بعد ازمدت نسبتا طولانی و تاخیر برای بروز رسانی اینجا خیلی خوشحالم که به بهانه سالروز تولد احمد شاملو دوباره از کانون وبلاگ های ادبی پرشین بلاگ میخوانید .

مطمئنا همه با احمد شاملو آشنایی دارید پس برای اینکه گزافه گویی نکنم شما رو به خوندن مختصر توضیحاتی درباره این شاعر در ویکی پدیا و باشگاه مجازی ادبیاتِ بیشه دعوت میکنم 

  

 ویکی پدیا 

بیشه

 

 

داستان کوتاه

$
0
0

به نام خدا

سلام

داشتم پست های قبلی ویلاگ رو نگاه می انداختم ، واقعا پست های خیلی مفیدی هستن . شاید افرادی ک این وبلاگ رو دنبال میکنن سری به مطالب گذشته نزنن / تصمیم گرفتم برای مدت خیلی کوتاهی و بازدهی مطالب قبلی ، پست های گذشته رو دوباره زنده کنم . نه برای اینکه خودم رو از بروز کردن اینجا راحت کنم چرا که قبل از بروز رسانی اینجا خودم از مطالب استفاده میکنم و بعد اینجا مطلب رو میذارم . پس هم برای یادآوری مطالب گذشته و هم برای اینکه من در مدتی مطالب خوب و مفید رو از چند مجله و کتاب بسیار خوب و موجه گرداوری کنم و تایپ کنم تصمیم به این روش گرفتم... 

 

داستان کوتاه قصه نیست.

 

قصه : روایت ساده و بدون طرح و نقشه ای است که اتکای ان به طور عمده بر حوادث و توصیف است و خواننده وشنونده هنگامی که ان را می خوانند یا بدان گوش می دهند به پیچیدگی خاص و غافلگیری و اوج و فرود مشخصی بر نمی خورد .

 

مشخصات داستان کوتاه :

 

 طرح منظم و مشخص

 

 یک شخصیت اصلی

 

 یک واقعه اصلی

 

 یک کل که اجزا در ان نقش می بندند

 

 القای یک تاثیر واحد

 

 کوتاه بودن

 

داستان کوتاه اثری است کوتاه که در ان نوسینده به یاری یک طرح منظم ، شخصیتی اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می دهد و این اثر را بر روی هم تاثیر واحد القا می کند .

 

طرح داستان

 

نقشه کار یا رئوس مطلب ، یا چهارچوب داستان را طرح داستان می نامند .

 

نکات اصلی :

 

طرح داستان باید رشته ای از وقایع وابسته بهم باشد و به نتیجه معینی بپیوندد( هر یک از وقایع را بحران داستان می نامند ) . بحران ها نقاط تغییر وضع یا تغییر منظرند و هر یک به دیگری گره خورده و همه با هم داستان را به سوی بحران عمده که اوج داستان باشد هدایت می کنند، تسلسل و تداوم این وقایع اکسیون داستان را می سازد .


بهار بهار بهار

$
0
0

 

*امروز جمال تو٬ بر دیده مبارک باد                          بر ما هوس تازه٬ پیچیده مبارک باد

گلها چو میان بندد بر جمله جهان خندد               ای بر گل و صد چون گل خندیده مبارک باد

خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده                          دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم                      نوروز و چنین باران باریده مبارک باد

بی گفت زبان تو بی حرف و بیان تو                          از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد

 

سلااااااااااام سلااااااااااااااام سلاااااااااااام 

عیدتون مبارک عیدتون سرشار از زندگی سرشار از برکت و آرامش و همهچیزهای خوب که لایق بهترین ها هستید .

تقریبا پنج ساعتی از تحویل سال جدید گذشته و من در این لحظاتی که بهار رو نوید میدن ، براتون از خدا خیر و برکت طلب میکنم ، شما هم من رو از دعاهای خیرتون بی نصیب نگذارید . روزهاتون لبریز از بهار و لبریز از زندگی . امیدوارم از همین آغاز سال تا پایان سال براتون سراسر تجربه های خوب و موفقیت همراه داشته باشه .

بخوانیم بهار را از زبان پرشین بلاگی های دوست داشتنی

 خانه پدر

اسپریچو 

همیشه حق با دیوانه هاست

درد دل آزاد 

 ولوج

 

پ.ن

× مولانا 

نشست شعر خوانی پرشین بلاگ

$
0
0

به نام آفریدگار شعر و قلم

 

با درورد فراوان.

خدمت پرمهر تمامی بزرگواران می‌رسانیم که کانون ادبی پرشین بلاگ بر آنست تا زین پس به یاری پروردگار نشست‌های شعر خوانی‌‌ای را به صورت پی‌در‌پی و با یک برنامه‌ی مدون برگزار کند.

زین رو از تمامی شما گرامیان ، خواه شاعر باشید یا که دل در گروی شعر داشته باشید، یاری می‌جوییم تا با گرد هم آمدن در این نشست‌ها در راه هر چه پر بار تر شدن این برنامه گام بردارید.

در اینجا خواهش داریم تا گوشه چشمی به مواردی پیرامون این برنامه داشته باشید:

  • حضور و شعر خوانی برای همگان آزاد است و تنها ویژه‌ی اعضای فنز نمی‌باشد.
  • نشست ها در عصر پنجشنبه‌ی دوم هر ماه برگزار خواهد شد و برگزاری برنامه‌ی آینده به وسیله‌ی همین وبلاگ به آگاهی شما خواهید رسید.
  • این نشست‌ها در راستای افزایش قوای ادبی شاعران با هر میزان از توانایی برگزار خواهد شد.
  • اشعاری که شاعران گرامی مورد خوانش قرار خواهند داد در تمامی قالب‌ها و با زبان جدی خواهند بود.
  • کوشش ما بر آنست تا مکانی درخور برای این برنامه برگزینیم که همینک دفتر پرشین بلاگ گزینه‌ی مناسب پیش روی ماست و به امید خدا با گسترده تر شدن این گروه، برگزاری این گردهمایی در مکانی بزرگتر همچون فرهنگسراها میسر خواهد بود.

 

 زمان و مکان برگزاری نخستین نشست شعر خوانی پرشین بلاگ:

روز پنجنشبه 9/خرداد/92

ساعت 15:00 تا 18:00

نشانی: تهران - پاسداران ، خیابان اختیاریه جنوبی ، نرسیده به میدان اختیاریه ، خیابان شهید محسنیان ، بن بست موسوی دوم ، پلاک 6 ( دفتر  پرشین بلاگ)

 

چشم به راه صدای شعر شما خواهیم بود

با سپاس فراوان

میم.صدقی (عضو تیم مدیریت کانون ادبی پرشین بلاگ)

نخستین نشست شعر خوانی پرشین بلاگ برگزار شد.

$
0
0

به مهر پروردگار و یاری شما همراهان نخستین نشست شعر خوانی پرشین بلاگ در روز پنجشنبه 9/خردادماه/1392 به گرمی و شوق فراوان برگزار شد.


این نشست با شعری از "استاد شمس لنگرودی" شروع، با شعر خوانی شاعران جاون ادامه و با شعری از "فدریکو گارسیا لورکا" به پایان رسید.
چگونگی و روز دقیق نشست بعدی در همین وبلاگ به آگاهی شما گرامیان خواهد رسید.در ادامه نام دوستان شاعر و شعر دوستمان که در این نشست آماده بودند را مشاهده خواهید نمود.(این سیاهه چینش ویژه‌ای ندارد)

بانوان و آقایان گرامی :

01 - منصوره شریف زاده
02 - میلاد قزللو
03 - محمدرضا اسکندری
04 - محسن زرنوشه
05 - سعید مهدوی
06 - توحید قهرمانی
07 - محمود جواد زاده
08 - مجید ابک
09 - میلاد خدایی
10 - ندا دهستانی
11 - مهدی یزدی
12 - نسیم فراهانی
13 - حامد کمیلی
14 - امیر بوترابی
15 - حسین مرئی
16 - پرنیان شفیعی
17 - بیتا پاکنژاد
18 - مسعود صدقی
19 - مریم صدر
20 - سمیه کریمیان
21 - مجتبی حسامی
22 - ناهید خیرآبی
23 - محمدرضا شادران
24 - یاشار بلوری نیا

 

پ.ن1: در صورت وجود اشتباه در املای نام دوستان پوزش می‌خواهم و سپاس گزار خواهم شد اگر بنده را آگاه سازید.

پ.ن2: این عکس ها در ابتدای جلسه گرفته شده اند و تمامی دوستان در عکس نیستند،در نشستهای بعدی تصاویری بهتری تهیه خواهیم نمود.

 

دومین نشست شعر خوانی پرشین بلاگ (واج)

$
0
0

با تقدیم درود به پیشگاه شما گرامیان.

پیش از شروع سخن پوزش ما را بابت جا‌به‌جایی‌هایی که در اجرای نشست شعر خوانی پرشین بلاگ پیش آمد بپذیرید.عوامل گوناگون همچون جشن زادروز پرشین‌بلاگ، احتمالات نقل مکان دفتر پرشین بلاگ و مواردی از این قبیل دست‌‌به‌دست هم دادند تا ما دو هفته دیرکرد داشته باشیم در عوض با پی گیری‌های مدیران و دست اندرکاران گروه سایت‌های پرشین بلاگ به منظور رفاه حال دوستان شاعر، به امید پروردگار نشست‌های شعر خوانی در محلی از شهر تهران با دسترسی آسان‌تر برگزار خواهد شد.تمام سعی ما بر آن است که با نگاه به آنچه در اختیار داشتیم مکانی شایسته و درخور برگزینیم. زین رو روز پنجشنبه دومین نشست شعر خوانی واجبا جزئیات زیر برگزار خواهد شد:

زمان: پنجشنبه 27/تیرماه/1392 از ساعت 15 الی 17
نشانی: "ستاد ساماندهی شورای شهر تهران" واقع در خیابان انقلاب - ایستگاه دروازه دولت - خیابان خاقانی - پلاک79


چشم به راه صدای شعر شما
میم.صدقی
مدیر کانون ادبی پرشین بلاگ

دومین نشست شعر خوانی "واج" برگزار شد

$
0
0

به لطف پروردگار طبق برنامه‌ی از پیش اعلام شده روز پنجشنبه 27/تیر ماه/92 نشست شعر خوانی "واج" با حضور گرم و صمیمانه‌ی دوستان برگزار شد، اینبار این نشست با دو غزل انتخاب شده توسط آقای میلاد قزللو از شاعران گرانقدر معاصر مرحوم "حسین منزوی" و "محمد علی بهمنی"  آغاز شد و با شعر خوانی دوستان ادامه و خاتمه یافت.در ادامه اسامی دوستان عزیز که قدم رنجه فرمودند و در این برنامه حضور به هم رساندند را خدمت شما ارائه خواهیم کرد، همچنین لازم به  است که جزئیات برنامه‌ی بعدی به زودی از همین دریچه اعلام خواهد شد.

(اسامی دوستان به ترتیب حروف الفبا می‌باشد)

خانم‌ها و آقایان:

1-      بیتا پاکنژاد

2-      رضا سیرجانی

3-      سارا خاکزاد

4-      سعید مهدوی

5-      شروین تدین

6-      شیدا مهدوی

7-      فراز احدی

8-      فروغ امینی

9-      لیلا صالحی

10-  مجید ذوالفقاری

11-  محسن زرنوش

12-  مسعود صدقی

13-  منصوره شریف‌زاده

14-  میلاد قزللو

15-  میلاد ماهیار

16-  یاسمن محمدی

17-  یاشار بلورنیا

18-  یدالله نقی (سهراب)

 

 

با سپاس فراوان

میم.صدقی – مدیر کانون ادبی پرشین بلاگ

 

Viewing all 40 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>